رد شدن به محتوای اصلی

جُستار چیست؟

  دقیقه

پیش‌گفتار

از آن‌جایي که جستار من در مسابقه جستارنویسی انتخاب نشد، پس از مطالعه ده اثر برگزیده، کرم‌م گرفت که ببینم واقعاً تعریف جستارنویسی چیست؟ کاري که سال‌هاست خیال می‌کنم دارم انجام‌ش می‌دهم، اما انگار خیلی از مرحله پرت بودم. چون بیش از نیمي از آثار برگزیده به نظر من چیزي فراتر از یک روزانه‌نویسی صرف و بی‌هدف نبود. پس واقعاً تعریف جستار چیست؟


ریشه‌ها

کلمه جُستار از ترکیب بن ماضی جستن به‌علاوه پس‌وند «ار» ساخته شده و به معنی جست‌وجو برای چیزي است. همین ریشه ساده بخش بزرگي از تعریف این سبک را روشن می‌کند. این‌که در این سبک باید در جست‌وجوی چیزي بود. برای همین، یک روزانه‌نویسی صرف و بی‌هدف اصلاً ربطي به جستارنویسی ندارد. این انگارهٔ خطا از همین ریشه ساده نشئت می‌گیرد. چرا که بسیاري این کلمه را جَستار تلفظ می‌کنند و آن را با جسته و گریخته بودن هم معنی می‌پندارند و خیال می‌کنند این‌که هر چه به صورت جسته و گریخته در باب یک موضوع می‌نویسند، اسم‌ش می‌شود جَستار! 

اما خود همین جُستار معادلي برای واژه انگلیسی essay است که خود آن هم از واژه essai فرانسوی به معنای قضاوت و داوری و تلاش است. این نام‌گذاری اولین‌بار توسط میشل دو مونتنی در قرن ۱۶ صورت گرفت و او مجموعه نوشته‌هایش را با عنوان Les Essais (داوری‌ها یا آزمون‌ها یا تلاش‌ها) منتشر کرد. پس در ریشه فرانسوی واژه هم سعی و تلاشي است برای قضاوت و داوری درباره چیزي. به عبارت دیگر این‌جا هم باید یک قصد و هدف وجود داشته باشد. پس یک نوشته بی‌هدف و جسته و گریخته نمی‌تواند جزئي از این سبک باشد. 


بریتانیکا

در دانش‌نامه بریتانیکا تعریفي از جستار وجود دارد که به باور من دقیق‌ترین تعریف از میان منابعي است که زیر و رو کردم: «جستار متني است تحلیلی، تفسیری یا انتقادی که معمولاً کوتاه‌تر و غیرنظام‌مندتر و غیررسمی‌تر از یک مقاله یا رساله [علمی] است و معمولاً از دیدگاهي محدود و اغلب شخصی به موضوع می پردازد.» 

پس درست است که جستار باید به جهان شخصی نویسنده مرتبط باشد و از آن سرچشمه بگیرد، اما شرط ابتدایی تعریف، مقدم بر شخصی بودن است؛ یعنی این‌که نوشتار پیش از هر چیز باید تحلیلی یا تفسیری یا انتقادی باشد. پس یک روزانه‌نویسی اگرچه که جنبه شخصی بودن این سبک را دارد، ولی اگر شرط تحلیلی، تفسیری یا انتقادی بودن را نداشته باشد، دیگر نمی‌توان نام جستار را بدان اطلاق کرد. 


آلدوس هاکسلی

هاکسلی در دیباچهٔ مجموعه جستارهایش سعی می‌کند تعریفي از جستار ارائه دهد. او «جستار [را] ابزاري ادبی برای گفتن تقریباً همه چیز درباره هر چیزي» می‌داند؛ اما سه محور کلی برای این گونه نگارشی برمی‌شمرد: 

  • امر شخصی و زندگی‌نامه‌ای
  • امر عینی، واقعی، عینی-جزئی
  • امر انتزاعی-کلی

به باور او جستارنویسان در به‌ترین حالت فقط حول محور یکي از این‌ها یا حداکثر دوتایشان می‌نویسند. البته با این ملاحظه که آن‌ها عمدتاً «از یک سوراخ کلید» به شرح و تفسیر جهان می‌پردازند. این تعریف به خودی خود تعریف بسنده و کاملي نیست اما در ترکیب با تعاریف پیشین تصویر روشن‌تري از جستار به نمایش می‌گذارد و محورهای کلی آن را مشخص می‌کند.


گئورگ لوکاچ

برای روشن‌تر شدن تصور ما از جستار بد نیست سري هم به کتاب «جان و صورت»* لوکاچ بیندازیم. او در بخش ابتدایی این کتاب در تلاش برای ارائه تعریفي برای جستار است. او نیز در این بخش روی جنبه تحلیلی بودن جستار تأکید می‌کند و معتقد است که باید «کنار بگذاریم نوشته‌هایي را که شاید سودمند هم باشند، اما درخور این نیستند که جستار خوانده شوند، زیرا آن نوع نوشته‌ها چیزي بیش از اطلاعات و امور ماوقع و "روابط" در اختیار ما نمی‌گذارند». به عبارت دیگر، یک شرح روایی از موضوع، بدون هیچ تحلیل و تفسیر و انتقادي، چیزي بیش از یک گزارش روزنامه‌ای نیست و نمی‌توان آن را جستار نامید. 

مسئله دیگر برای لوکاچ تجاهل است. این‌که هر جستارنویسِ بزرگي دارای این ویژگی مهم است که در مقابل موضوعات مختلف خود را به نادانی می‌زند و از زاویه‌اي متواضعانه و جاهلانه (و نه از زاویه دانای کل) به آن‌ موضوعات می‌نگرد. او به‌ترین الگوی چنین نگرشي را پلاتون می‌داند و تجاهل سوکراتیس در مکالمات او را مثال می‌آورد که در آن‌ها سوکراتیس با نهایت تجاهل با یکي برخورد می‌کند و به‌ظاهر ساده‌ترین و بدیهی‌ترین سؤالات را می‌پرسد، اما همین پرسش‌های جاهلانه، به تدریج فرد را با بنیادی‌ترین تضادهای درونی‌یش مواجه می‌کند. 

مسئله دیگر برای لوکاچ این است که «جستار همواره از چیزي سخن می‌گوید که از قبل صورت کسب کرده است، یا دست‌کم از چیزي سخن می‌گوید که زماني در گذشته وجود داشته است؛ از این رو، بخشي از ماهیت جستار این است که از هیچ و پوچ، چیز‌های تازه خلق نمی‌کند؛ بلکه فقط چیزهایي را که زماني زنده بوده‌اند به نظم و روال درمی‌آورد». پس حالا می‌توانیم بگوییم که در محورهای ذکر شده هاکسلی، محور سوم (امر انتزاعی-جهانی) هرگز به تنهایی نمی‌تواند پایه یک جستار قرار گیرد، بلکه همواره باید توسط یکي از دو محور دیگر مشایعت شود؛ چرا که جستار همواره باید ریشه در واقعیت داشته باشد و نمی‌تواند از یک امر انتزاعی و ذهنیِ صرف آغاز شود.

موضوع بعدی برای لوکاچ خودبسندگی جستار است. او می‌گوید: «جستار باید تمامیِ مقدماتِ تأثیرگذاری و اعتبارِ نگاه خود را از درون خودش خلق کند. از این‌ رو، هیچ دو جستاري نمی‌توانند نافی یک‌دیگر باشند: هر جستار دنیایي متفاوت خلق می‌کند...» و از همین‌ جاست که تفاوت جستار با یک متن علمی مشخص می‌شود. جستار نیاز ندارد که برای اثبات گزاره‌هایش به منابع مختلف یا آزمایش‌ها یا پرسش‌نامه‌ها و در کل داده‌های معتبرِ بیرون از خود ارجاع دهد. منطقِ درونی هر جستار، به خودی خود برای آن جستارِ خاص معتبر است؛ فارغ از این‌که خواننده آن‌ها را بپذیرد یا نه. مسئله در این‌جا بیش‌تر همراه کردن مخاطب و قانع کردن او با جنبه‌های «زیبایی‌شناسانه» نوشته است تا اثبات کردن چیزي به روش علمی.


تئودور آدورنو

اما حالا وقت‌ش رسیده که برویم سراغ یکي از متفکران انتقادی پیچیده‌گو: جناب آدورنو. او نیز در مقاله «جستار هم‌چون قالب» در تلاش برای بازنگری در تعریف جستار است. او قالب جستار را به عنوان یک راه گریز و فراروی در جهان نوشتاری می‌داند و معتقد است که جستار یک روش «ضد نظام‌مندی» است و می‌تواند چهارچوب‌های مسلط را درنوردد و از آن‌ها فراتر برود. 

اولین مسئله آدورنو موضوع جستار است که به باور او می‌تواند موضوعي گذرا و تغییرپذیر باشد، برخلاف موضوعات فلسفه سنتی که باید الزاماً ثابت و همیشگی می‌بودند. از همین رو است که می‌گوید جستار «بیش از هر چیز علیه این آموزه پلاتونی شورش می‌کند که تغییرپذیر و زودگذر بودن، ارزش فلسفه را ندارد. [...] جستار از خشونت جزم‌اندیشی اجتناب می‌کند؛ از این تصور که [تنها] نتیجه انتزاع، لیاقت هستی‌شناسی را دارد. [انتزاعِ] مفهومي که به لحاظ زمانی نامتغیر و نسبت به پدیده‌های فردی بی‌تفاوت است». پس جستارنویسی می‌تواند یک نوع فلسفه‌ورزی در خصوص امور روزمره و گذرای شخصی هم باشد. 

مسئله دیگري که آدورنو پیش می‌کشد تکمیل‌کننده تعاریف پیشین است، این‌که مفاهیم مطرح شده در جستار «دقت خود را تنها از طریق ارتباط با یک‌دیگر به دست می‌آورند». پس این‌که لوکاچ معتقد بود جستار اعتبار گزاره‌هایش را از خودش می‌گیرد، این‌جا کمي روشن‌تر می‌شود. 

مسئله بعدی آدورنو این‌جایی و اکنونی بودن جستار است. این‌که «جستار آن‌قدر به این‌جا و اکنونِ موضوع نزدیک می‌شود که آن موضوع به جای این‌که صرفاً یک موضوع جلوه کند، خود را به عناصر حیاتی‌یش تفکیک و تجزیه می‌کند.» به عبارت دیگر جستار آن‌قدر به موضوعاتِ به‌ظاهر متغیر و گذرای اکنونی و این‌جایی نزدیک می‌شود که خود را با عناصر برسازنده و حیاتی آن موضوع مواجه می‌کند و هسته درونی آن را به تماشا می‌نشیند.

و در پایان مهم‌ترین مسئله‌اي که آدورنو مطرح می‌کند این است که «جستار نه از یک اصل استنتاج می‌کند و نه از مشاهدات فردی "منسجم". جستار به جای آن‌که عناصر را به زیر سلطه خود بکشد، تنها آن‌ها را با یک‌دیگر هم‌آهنگ می‌کند؛ و [از طرف دیگر] تنها جوهر محتوایی آن است که با معیارهای منطقی قابل سنجش است، نه نحوه ارائه آن.» پس الزامي ندارد که در جستار به دنبال مغالطه‌ها و گزاره‌های غیرمنطقی و ملانقطی، از حیث جمله‌بندی و شیوه بیان، باشیم. ما فقط می‌توانیم نتیجه و مفهوم پنهان در پس جستار را مورد ارزیابی منطقی قرار دهیم و در نهایت آن‌ را بپذیریم یا رد کنیم.


پس‌گفتار

حالا با این تفاصیل می‌توانم بگویم که بسیاري از نوشته‌های منتخب آن مسابقه جستارنویسی، فارغ از کیفیت‌شان، اصلاً جستار نبودند. به باور من داوران و متولیان آن مسابقه جستار را با ناداستان خلط کرده‌اند. هر جستاري یک ناداستان است، اما هر ناداستاني الزاماً یک جستار نیست. مسئله برگزیده شدن یا نشدن نیست. مسئله این است که یک گروه با این سازوکارها و معیارهای انتخاب، معنای جستارنویسی را بد جا می‌اندازند و هر نوشته‌ بی‌هدف یا غیرتأملی را به عنوان جستار معرفی می‌کنند و وجوه انتقادی و تفسیری و تحلیلی آن را به حاشیه می‌رانند.


[*] نقل‌قول‌ها از کتاب جان و صورت لوکاچ همگی ترجمه رضا رضایی است.

نظرات