رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب نوشتن

انزوای هنرمند و مخاطب

نویسنده اغلب برای فرار از انزوای شخصیش دست به قلم می‌بره و مشغول نوشتن می‌شه. خواننده هم غالبا برای فرار از انزوای شخصیش سرگرم خوندن این نوشته‌ها می‌شه. هر دوی این‌ها هم این کار رو در تنهایی و خلوت شخصی‌شون انجام می‌دند. اما وقتی دقیق‌تر به موضوع نگاه می‌کنیم، می‌بینیم نویسنده با نوشتن نه تنها نمی‌تونه از انزواش فرار کنه، که مرتبا اون رو عمیق و عمیق‌تر می‌کنه. مدام این انزوا رو از زوایای مختلف بررسی و کاوش می‌کنه. به طوری که از یه جایی به بعد، هر چقدر هم که مقاومت کنه، رنگ و بوی این انزوا از نوشته‌هاش می‌زنه بیرون. این جنس تنهایی رو توی اغلب آثار مشهور داستانی می‌تونید ببینید، از قدیمی‌ترین اساطیری مثل گیلگمش و ادیسه و رستم گرفته تا کلاسیک‌هایی مثل هملت و فاوست و دن‌کیشوت تا مدرن‌هایی مثل بوف کور و مسخ و صد سال تنهایی ووو...  از طرف دیگه مخاطب هم برخلاف خواسته قلبی‌ش (‌یعنی فرار از انزوا) با خوندن این آثار هرچه بیشتر مجبور می‌شه این انزوا رو مزه‌مزه کنه. در نتیجه مخاطب هم به مرور نه تنها مجبور می‌شه که با انزوای خودش مواجه بشه، بلکه ذراتی از انزوای نویسنده هم به ناچار در وجودش رسوب می‌

بلاگستان: این تابعیت دوست‌داشتنی

بلاگستان جهانی‌ست برای زیستن چندین زندگی در کنار زندگی خود. روایت‌هایی از اشکال مختلف بودن که نه در حد توئیتر لخت و بی‌چاک و بندند، نه عین فیس‌بوک راکد و بی‌حال، نه به اندازه اینستا ریاکارانه، نه چون تلگرام دستمالی شده و دست چندم و حتی نه همچون کتاب‌ها روتوش شده و آرایش کرده و لباس مهمانی پوشیده و رسمی. چیزهایی‌ست روزمره و معمولی با لباس خواب و پیژامه و تاب و رکابی که هنوز بوی زندگی و بودن می‌دهند با کمی بوی عرق و بوی پا. نه کت و شلوار و کراوات تنش کرده؛ نه با شورت مامان‌دوز و بیکینی ظاهر شده. نه آنقدر نزدیک است که بدنش به بدنت ساییده شود، نه آنقدر دور که تنها صدایش به گوشت برسد. فاصله‌اش آن‌قدری‌ست که گرمی نفسش را روی صورتت احساس کنی و صدای پچ‌پچش را بشنوی. نه آن‌چنان مطلق است که پس گرفته نشود، نه آن‌‌چنان نسبی‌ست که قابل تکیه نباشد. انسانی‌ست و همه محدودیت‌ها و ضعف‌هایش را خوب فهمیده و می‌داند که تنها نقطه قوتش همین انسانی‌بودن و نفس کشیدن است.  اگر حوصله ندارد، از حوصله نداشتنش می‌نویسد، اگر چیزی برای گفتن ندارد از همین چیزی نداشتن می‌نویسد، اگر کاری را تمام کرده از ذوق اتمامش می‌گو