بیاید با هم سوار ماشین زمان بشیم و بریم به چندین هزار سال پیش، وقتی که زندگیهای قبیلهای توی مناطق سرسبز و کنار رودا شکل گرفته بود. زمانی که پیر قبیله یا جادوگر قبیله راهنما و رئیس قبیله بود. ذهن این آدما پر بود از اسطورهها و افسانههایی درباره عناصر طبیعت. یکی از این عناصر، اتفاق بهظاهر ترسناکی بود که برای کمتر از نصف افراد اون قبیله اتفاق میافتاد و مجبور بودند برای توجیهش داستانایی سرهم کنند. اون اتفاق چیزی نبود جز خونریزی ماهانه زنان اون قبیله. بو و ظاهر این خون و هماهنگی این اتفاق با وضعیت ماه توی آسمون، مردان قبیله رو سخت به وحشت میانداخت؛ چون به نظر میرسید که یه ارتباطی بین ماهِ مقدسِ توی آسمون و این زنی که این پایین خونریزی میکنه، وجود داره. این رو بذارید کنار این واقعه که رویداد مقدس زایش هم فقط برای اونها اتفاق میافتاد و در اون دوران در کمال تعجب این خونریزی قطع میشد. و باز این دو اتفاق رو بذارید کنار این باور که به خاطر فصول دورهای زمین و رویش گیاهان در دورههای چرخشی، در اکثر این قبایل زمین به عنوان منبع زایش و غالبا به صورت یه الاهه مادینه تصور میشد. پس باید بین این زن قاعده که مثل زمین باروره و از طرف دیگه با ماه هماهنگی عجیبی داره، یه ارتباط ترسناکی وجود میداشت. اینکه این زن به واسطه ارتباط با این دو عنصر قدرتمند جهان، لابد خودش هم قدرت و جادوی عظیم و شاید مخربی هم با خودش داشت؛ بنابراین به خاطر ترس از این قدرت جادوییِ ترسناک در طی این دوره سعی میکردند زنان قاعده رو از محیط قبیله دور نگهدارند تا مبادا با قدرت جادوییشون آسیبی به افراد یا داشتههای قبیله بزنند. این مکانهای خاص که باید زنان دوره قاعدگیشون رو در اونا میگذروندند سه ویژگی خاص داشت:
- اول اینکه از سطح زمین فاصله داشت.
- دوم اینکه هیچ نوری به اونجا وارد نمیشد.
- سوم هم اینکه از آب دور بود. (چون آب هم منشا حیات بود)
اینطوری سعی میکردند قدرت جادویی این زنان رو مهار کنند تا اونا یه وقت با ارتباط پیدا کردن با این عناصر قدرتشون تشدید نشه یا به اطراف سرایت نکنه. اونها برای سرکوب کردن این قدرت جادویی حتی در این دوره غذای کمی هم به این زنان میدادند تا از قدرتشون کاسته بشه.
از طرف دیگه همونطور که گفتم به خاطر قطع شدن این خونریزی در دوران بارداری، کمکم اونها ارتباطی بین این خون و معجزه زایش و باروری ایجاد کردند و این خون رو که از نظرشون منشا حیات و زایش بود، دارای قدرتهای اسرارآمیز و جادویی میدونستند و گاها ازش برای ساختن طلسم و ورد و جادو و دارو استفاده میکردند. همین امر هم باعث تشدید منزوی کردن این زنان از دسترس دیگران بود، تا یه وقت از خون اونا برای جادو یا مسموم کردن افراد قبیله یا حیوونا یا محصولات استفاده نکنند.
در بین بیشتر قبایل آمریکای شمالی مرسوم بود که زنان در دوران قاعدگی از جمع کناره گیرند و سراسر مدت قاعدگی را در کلبه یا جایگاههای مخصوصی که بدین منظور ساخته میشد زندگی کنند. آنجا تنها و جدا میزیستند؛ به تنهایی میخوردند و میخوابیدند، برای خود آتش جداگانهای میافروختند و از تماس گرفتن با مردان سخت حذر میکردند و مردان چون بیماران طاعونی از آنها دوری میگزیدند. هیچ یک از اشیای مورد استفاده در این کلبههای دوره قاعدگی، حتی فتیله و چخماق آتشافروزی در جای دیگری مصرف نمیشد. از اینگونه زنان کسی آتش نمیگرفت.
فرِیزر | خوشه زرین | ت فیروزمند | ک۴ف۲
این تصور اسرارآمیز و خوفناک درمورد اولین خوندیدگی دختران نوبالغ چندین برابر بود و خیلی از قبایل بدوی اولین خوندیدگی رو بسیار خطرناک و غیرقابل کنترل میدونستند. به همین خاطر مقررات انزوا برای این دختران خیلی سختگیرانهتر پیگیری میشد. به طوری که حتی گفته شده برای مدتی اونا رو توی قفسهای معلقی که از سقف آویزون شده بودند یا اتاقکهای بستهٔ بیپنجرهای زندانی میکردند تا وضعیت جادویی یا نحوست اونا از بین بره. این مدت در قبایل مختلف از سه روز تا سه ماه و سه سال و حتی هفت سال هم گفته شده. و در این مدت این دختران باید از تماس مستقیم با زمین یا نگاه کردن به نور آفتاب یا ارتباط با آبهای روی زمین و مردان خودداری میکردند.
اما برای اینکه به افسانهها و داستانهای این اتفاق پی ببریم باید دوباره سوار ماشین زمانمون بشیم کمی بیایم جلوتر؛ مثلا به حوالی ۳۵۰۰ سال پیش. یکی از قدیمیترین اسطورههای مربوط به این واقعه رو میتونیم در یکی از کتابهای زرتشتیان پیدا کنیم. توی کتاب بُندَهِش (آفرینش نخستین) زرتشتیان درباره چگونگیِ ایجاد قاعدگی در زنان اینطوری گفته شده:
اهریمن هنگامی که از کارافتادگیِ خویش و همه دیوان را از مرد پرهیزگار دید، گیج شد و سه هزار سال به گیجی فرو افتاد. در آن گیجی، دیوانِ کماله [احتمالا کژ و ناراست] جدا جدا گفتند که «برخیز پدر ما! زیرا آن کارزار کنیم که هُرمزد [خدا] و امشاسپندان [فرشتگان] را از آن تنگی و بدی رسد.» ایشان جدا جدا بدکرداری خویش را به تفصیل برشمردند، [اما] آن اهریمنِ تبهکار آرام نیافت و به سبب بیم از مرد پرهیزگار، از آن گیجی برنخاست؛ تا آنکه جَهیِ [روسپی] تبهکار، با بهسر رسیدن سه هزار سال، آمد، گفت که «برخیز پدر ما! زیرا من در آن کارزار چندان درد بر مرد پرهیزگار و گاوِ ورزا هِلَم [روا دارم] که، به سبب کردار من، زندگی نباید. فرّهٔ ایشان را بدزدم، آب را بیازارم، زمین را بیازارم، آتش را بیازارم، گیاه را بیازارم، همه آفرینش هرمزد آفریده را بیازارم». او آن بدکرداری را چنان به تفصیل برشمرد که اهریمن آرامش یافت، از آن گیجی فراز جست، سرِ جهی را ببوسید. این پلیدی که دَشتان [حیض] خوانندش، بر جهی آشکار شد.
بندهش | ت بهار | ف۱ب۵ش۴۰
به باور زرتشتیان جهان دو منشا خلقت داره، یکی اهوراییه و اون یکی اهریمنی. و همونطور که میبینید منشا قاعدگی زنان اینجا به دختر اهریمن نسبت داده شده که اسمش جهیه به معنای بدکاره، پتیاره و روسپی و شرارت سراسر وجودش رو گرفته. و این خوندیدگی چیزی نیست جز نتیجه بوسه تشکر اهریمن بر پیشونی دختر بدکردارش به پاس این همه رذالتش. و باز اگه دقت کنید میبیند که آزردن آب و زمین و آتیش و گیاه به چنین زنی نسبت داده شده. پس از طرف دیگه این تخریبگری به زنان قاعده هم نسبت داده میشه.
نتیجه چنین نگاهی رو میتونیم توی کتابهای فقهی و احکام زرتشتیان ببینیم که سالها بعد از زرتشت و توسط موبدان نوشته شده. نمونه این احکام رو اینجا میتونید ببینید:
ای دادار جهان استومند! ای اَشَوَن [درستکار]! اگر در خانهٔ مزداپرستان زنی باشد که خون دَشتان [حیض] از وی روان شود، مزداپرستان چه باید بکنند؟ اهورهمزدا پاسخ داد: باید راه او را [تا دشتانستان] از هرگونه گل و بوتهای پاک کنند و در جایی که او باید بماند، خاک خشک بر زمین بپاشند و برای او ساختمانی برپا دارند که همچندِ یکدوم یا یکسوم یا یکچهارم یا یکپنجم بلندی خانه، از خانه بلندتر باشد تا مبادا نگاه او بر آتش بیفتد.
ای دادار جهان استومند! ای اَشَوَن! کسی که برای زن دشتان خوراک میبرد، چه اندازه باید از او دور بایستد؟ اهورهمزدا پاسخ داد: [...] باید سه گام از او دور بایستد. [...و] اگر کودکی با وی برخورد یافته باشد، باید نخست دستها و پس از آن، تن کودک را بشویند.اوستا | ت دوستخواه | ج۲ | وندیداد | ف۱۶
زن دشتان که آتش بیند او را یک فرمان گناه است؛ و اگر در سه گام آن رود، یک تنافور [واحد اندازه گناه]؛ و اگر دست بر تن آتش [خاکستر] و اجاق نهد، همان گونه گناه بر زمه اوست. اگر به آب نگرد، او را یک فرمان گناه؛ و اگر در آب نشیند، پانزده تنافور گناه؛ و اگر با ترمنشی [عصیان] در باران راه برود، پس در ازای هر یک قطره باران که بر او ریزد، او را پانزده تنافور گناه بر زمه باشد. و به خورشید و دیگر روشنیها نباید بنگرد، و به گوسفند و گیاه نباید بنگرد؛ [...] در خانهای که زن دشتان باشد، در آن خانه آتش نباید افروخت؛ خوراکی که از پیش زن دشتان باقی بماند، به همان زن نیز نشاید داد.
شایست ناشایست | ت مزداپور | ف۳ب۲۷
توی این دو برش به خوبی میتونید اثرات اون نگرشهای قبایل بدوی رو ببینید. از جمله اشاره به دشتانستان که همون مکان انزوای زنانه و همینطور بالاتر بودن این مکانها از زمین و دور بودنشون از روشنایی و آب و البته آتیش که عنصری مقدس برای زرتشتیانه. در کلیه این متون احکام خیلی سرسختانهای درباره ممنوعیتهای زن دشتان یا قاعده وجود داره و مجازات زیر پا گذاشتن هر کدوم هم با سختگیری تمام تعیین شده.
دوباره سوار ماشین زمانمون بشیم و یه چند صدسالی بیایم جلوتر؛ به حوالی ۳۰۰۰ سال پیش. زمانی که قوم یهود تشکیل شده و آیین خودش رو ساخته و لابد پیشرفتهتر و خودآگاهتر شدند. اما با این وجود میبینیم که توی کتب مقدس اینها هم ناپاکی و کثافت و نجاست مفاهیمی سنجاق شده به قاعدگی زنان هست و هنوز هم مقرارت سفت و سختی برای زنان قاعده وجود داره. البته شاید مثل زرتشتیان مجازات مردی که با چنین زنی رابطه جنسی برقرار کنه رو مرگ ندونند ولی برخی از نگرشهای افراطی این قوم حتی اخراج از دین و قوم هم به عنوان مجازات چنین عملی تعیین شده.
آنگاه که زنی ترشح خون دارد و از بدن او خون ترشح میشود، هفت روز در نیدا [حیض] خویش باقی بماند. کسی که او را لمس کند، تا شبانگاه ناپاک باشد. هر بستری که بدینسان آلوده بر آن بیارمد، ناپاک باشد؛ هر اثاثی که بر آن نشیند، ناپاک باشد. هر کس بستر اون را لمس کند، باید جامههای خویش پاکیزه سازد و در آب غسل کند و تا شبانگاه ناپاک باشد. هر کس هر اثاثی را لمس کند که وی بر آن نشسته است، باید جامههای خویش پاکیزه سازد و در آب غسل کند و تا شبانگاه ناپاک باشد. اگر شیای روی بستر یا اثاثی باشد که او بر آن نشسته است، کسی که آن را لمس کند تا شبانگاه ناپاک باشد. اگر مردی با وی همخوابه گردد، دچار آلودگی حیض او شود. [او نیز] هفت روز ناپاک باشد. هر بستری که آن مرد بر آن بخوابد، ناپاک باشد.
عهد عتیق | ت سیار | ج۱ | لاویان | ب۱۵
میبینید که هنوز هم شرایط به همون سیاقه با این تفاوت که دیگه خبری از دخالت عناصر آب و خاک و نور نیست. حالا دیگه فقط بحث جدا کردن اون زن از سایر افراده. هنوز هم زنان رو از همنشینی و اجتماع میرونند و هنوز هم رنگ و بویی از نحوست و پلیدی و ناپاکی زنان قاعده رو میشه در این فرهنگ هم دید.
دوباره سوار ماشین بشید یه چند صد سال بیایم جلوتر. حدود ۲۰۰۰ سال پیش که آیین مسیحیت پدیدار شد. در یه نگاه کلی و احیانا سطحی شاید بشه گفت مسیحیت دینی بود که اساس و بنیادش بر نوعی عرفانزدگی و سیر و سیاحت در آسمونا بود و چندان اهل حرف زدن درباره مسائل دنیایی نبود. به همین خاطر در کتاباشون هم اثر چندانی از چیزایی که ما با عنوان «احکام» میشناسیم، وجود نداشت. (بحث قرون وسطی جداست) بهطبع از قاعدگی زنان و احکامش هم حرفی به میون نیومده. حالا ما هم میتونیم این رو یه نشونه خوب ببینیم از اینکه دیگه خبری از اون احکام شاق نیست و هم یه نشونه بد بدونیم که زن و مسائل زیستیاش برای اونها کوچکترین اهمیتی نداشته. انتخابش با شماست. اما با مراجعه به یه کتاب مثلا علمی که در حوالی همین زمان (۷۷م) نوشته شده متوجه میشیم که آش همون آشه و کاسه هم همون کاسه:
تماس دستِ زن حایض سبب میشود که شراب سرکه شود، محصول را آفت بزند، نهالها بخشکند، باغات بسوزد، میوهها بریزد، آینهها زنگار گیرد، تیغهها کُند شود، آهن و برنج زنگ بزند، زنبور عسل تلف شود یا دست کم از کندو بگریزد، مادیانها سقط جنین کنند.
پلینی | تاریخ طبیعی
نقل از فریزر در «خوشه زرین»
میبینید که اینجا هم حرف نحسی و شومی قاعدگیه. پس اگرچه حکمی داده نمیشه ولی اندیشه پلیدی و جادویی هنوز هم سرجاشه. هرچند باظاهری مثلا علمی و طبیعتگرایانه.
امروز خیلی راه اومدیم. همینجا چادر میزنیم و یه استراحتی میکنیم. بعدا که سرحالتر و روبهراهتر شدیم به سفرمون ادامه میدیم.
[+] بخش دوم این یادداشت رو میتونید اینجا مطالعه کنید.
نظرات
ارسال یک نظر