رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب زبان فارسی

شبکه‌های معنایی

قوت و ماندگاری یه واژه در مقیاس کوچیک و یه زبان در مقیاس بزرگ رو میزان ریشه‌دار بودن اون‌ واژه یا زبان مشخص می‌کنه. البته ما این‌جا فقط با اون مقیاس کوچیک کار داریم؛ یعنی واژه‌ها. این‌که یه واژه چه قدمتی در یه زبان داره، خودش به یه شاخص دیگه وابسته است: این‌که اون واژه چقدر با واژه‌های دیگهٔ اون زبان ارتباط معنایی و ساختاری داره. مثلاً واژه «مهندس» رو در نظر بگیرید. شاید در نگاه اول بعضیا این واژه رو جدید و امروزی تصور کنند. اما با کمی دانش ریشه‌شناسی و ساختارشناسی عربی می‌تونیم متوجه بشیم که این واژه ارتباط تنگاتنگی با «هندسه» داره و از این‌جا به این مفهوم می‌رسیم که معنای اصلی مهندس کسیه که هندسه بلده. این یه وجه ساختارشناسی بود. اما این واژه یه وجه تاریخی هم داره. باز شاید بعضیا تعجب کنند که موقع شاهنامه خوندن یه‌هو به این کلمهٔ به‌ظاهر امروزی «مهندس» بربخورند. اما همین مواجهه در اون متنِ کهن به‌مون یه سویه دیگه از این واژه رو نشون می‌ده: این‌که این واژه پیش‌تر به معماران اطلاق می‌شده. این‌جوری تونستیم دو حوزه هندسه و معماری رو به مهندس متصل کنیم و یه شبکه معنایی کوچیک بسازیم. حالا

جهانی از استفهام انکاری

از‌ عجایب فرهنگ زبانی ما اینه که دقیقا بعد از عبارت «قصد جسارت ندارم» شروع می‌کنیم به جسارت کردن و بعد از «بلانسبت» دقیقا چیزی رو به اون فرد نسبت می‌دیم و بعد از «به چشم خواهری/برادری» دقیقا به چشم جنسی طرف رو توصیف می‌کنیم و بعد «به از شما نباشه» دقیقا به بهتر بودن کسی از مخاطب‌مون اشاره می‌کنیم و قبل «قابل شما رو نداره» دقیقا به جنبه‌های قابل‌دار بودن چیزی اشاره می‌کنیم و تا قبل از عبارت «نیازی به تعارف نیست» منتظر می‌شینیم تا تعارف کنند و هم‌زمان با گفتن «بفرمایید، تعارف نکنید» داریم تعارف می‌کنیم و قبل از عبارت «بابا شوخی کردم» همه حرفای جدی دل‌مون رو می‌زنیم و قبل از «والا خدا می‌دونه» اتهامایی رو ندونسته به کسی می‌زنیم و بعد از «حالا گفتن نداره» دقیقا حرفایی رو می‌گیم که به شدت از نظر خودمون گفتنیه و با شیطنت از عبارت «گوش شیطون کر» استفاده می‌کنیم و بعد از «ناراحت نشیا» حرفای ناراحت‌کننده می‌زنیم و بعد از «غیبتش نباشه» پشت یکی حرف می‌زنیم و بعد از «به من ارتباطی نداره اما» شروع می‌کنیم به دخالت در چیزی که بهمون مربوط نیست و قبل از عبارت «حالا که اتفاقی نیفتاده» حتما اتفاقی افتاد

فعل فاعلانه جنسی

توی زبون انگلیسی در یه رابطه جنسی هر دو‌ طرف می‌تونند از کلمه F*ck برای اشاره به فعل جنسی استفاده کنند؛ یعنی هر دو در آمیزش فاعلیت دارند. اما در فارسی معادل اون یعنی کردن یا گا*یدن اساسا امری یک طرفه و مردونه است و زنان توی این فرهنگ زبانی فاعلیتی در امر جنسی ندارند. فاجعه رو وقتی می‌فهمیم که متوجه می‌شیم توی فارسی شنیدن جمله‌ای مثل این که «من حمید رو کردم» از زبون یه زن یا برامون خنده‌داره یا بی‌معناست و هرچقدر هم که سعی کنیم معادل دیگه‌ای برای این جمله پیدا کنیم یا باز هم به یه جمله بی‌معنای دیگه می‌رسیم و یا اینکه به اجبار خود زن باید توی جمله نقش مفعول رو بازی کنه. یعنی هیچ شکلی از بیان رابطه جنسی توی فارسی وجود نداره که بشه توش فاعلیت زن رو نشون داد. این محدودیت زبانی توی محدودیت فکری هم نشت پیدا می‌کنه و همین می‌شه که حتی بعضی از زنان خودشون هم برای خودشون فاعلیتی قائل نیستند، چه برسه به مردان.  تنها استثنایی که به ذهنم رسید عبارت «معاشقه کردن» و مشتقاتش بود که باز هم اشاره مستقیم به عمل جنسی نداره و بیشتر مقدمات اون رو می‌رسونه نه خود فعل صریح جنسی رو. (معادل make love) نزدیک‌تر

فعل هستیدن

دو فعل «هست» و «است» توی فارسی به مرور زمان دچار کج‌فهمی و سوءبرداشت شدند و به دو فعل خیلی معمولی و دم دستی تبدیل شدند یا حتی به جرئت می‌شه گفت از فعلیت افتادند. (از اینجا به بعد هر دو فعل رو فارغ از تفاوت دستوری‌شون یکی می‌‌گیرم.) مثلا به جمله "هوا سرد است" یا "علی شاد است" یا "مداد روی میز است" توجه کنید. این «است» چه معنایی رو منتقل می‌کنه؟ آیا یه حالت ساکن و منجمد و بدون‌تغییر رو القا نمی‌کنه؟ انگار که در این سردی یا شادی یا روی میز بودن هیچ حرکت و جریانی وجود نداره. در حالی که این‌جوری نیست و اینا در حال حرکت‌اند و این حرکت باید در این افعال هم نمودار باشه. اصلا انگار برخلاف لفظی که به اینا داده می‌شه ما شاهد انجام گرفتن هیچ «فعلی» در این‌ افعال نیستیم. در حالی که این هستن/استن باید مثل رفتن و اومدن و گفتن اشاره به انجام فعلی داشته باشه. و اون فعل چیزی نیست جز هستی داشتن و به هستی خود با حالتی خاص ادامه دادن (هستیدن).  حالا بیاید به حرف سیاوش جمادی گوش بدیم و این سردی و شادی و روی میز بودن رو به جای صفتی برای فاعل، به صورت قیدی برای فعل «است» در نظر ب