رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب نقاشی

مادر و روسپی

سرآغاز هنگام دیدن فیلمي از ژان اوستاش طرح‌واره‌اي به نظرم آمد که احساس کردم مشابه آن را در آثار دیگري هم دیده‌ام. طرح‌واره‌اي که حالا گمان می‌کنم ریشه‌دارتر از آن چیزي است که به نظر می‌رسد و انگار از یک میل تاریخی نشئت می‌گیرد. یادداشت حاضر تلاشي است برای ردیابی بازآفرینی‌های این‌ طرح‌واره؛ بنا بر این، کاري با خط اصلی داستان‌ها ندارم و فقط به دنبال الگوی مورد نظر خودم در آن‌ها هستم؛ پس روایت من از داستان‌ها کاملاً جهت‌دار و به‌طبع به نفع تفسیر مدنظرم خواهد بود. مادر و روسپی - ژان اوستاش جواني فرانسوی با زني میان‌سال و بزرگ‌تر از خود زندگی می‌کند. این زن، برای جوان، بیش‌تر از این‌که نقش معشوق را داشته باشد، نقش حامی و پناه‌گاه را دارد. کسي که برای او لباس می‌خرد، غذا می‌پزد، سرپناه‌ش را تأمین می‌کند و در کل بیش‌تر شبیه مادر نمادین است تا یک معشوق. جوان هم‌زمان با دختران هم‌سن خود نیز روابطي جنسی برقرار می‌کند؛ بی‌‌آن‌که این روابط را از مادر نمادین‌ش پنهان کند. یکي از این دختران پرستاري است که روابط آزاد و متنوع جنسی با مردان مختلف دارد. این دختر به‌تدریج وارد خانه مادر نمادین می‌شود و ی

کلنجار با مرگ

من بالاخره می‌میرم. اما این «بالاخره» گول‌زننده است. پس بهتر است بگویم من حتما می‌میرم. اما باز هم ذهن من در پس‌زمینه پایان جمله را چنین خاتمه می‌دهد: «اما فعلا نه هنوز». پس همچنان این ذهن در حال گریز از واقعیت است. من قطعا می‌میرم و این مرگ می‌تواند هر آن سر برسد. اما هنوز هم این عبارت اشاره‌ای پنهان به زمانی دور از اکنون، در آینده‌ای مبهم دارد. من بی‌تردید می‌میرم. مرگی که می‌تواند همین حالا مرا دربر بگیرد یا درنگی بعد. کمی دیرتر یا کمی زودتر مهم نیست. چیزی که اهمیت دارد پایان‌پذیر بودن من است. من موجودی رو به پایان هستم و گزیری از گام نهادن به سوی مرگ خویش ندارم. هر آنی که فرامی‌رسد من شتابی فزون‌تر به سوی مرگم می‌گیرم، به سمت اتمام خودم. به جانب نبودن و نیستن. به سوی هیچ و عدم. پس بودن به چه معناست؟ چرا من هستم، به جای اینکه نباشم؟ این بودن موقتی و محکوم به نیستی قرار است چه حاصل آورد؟ یا دقیق‌تر اینکه چه حاصلی برای منِ میرنده می‌تواند داشته باشد؟ منی که نتیجه و حاصل زیستنم و زخم‌هایی که برداشته‌ام را نمی‌توانم با خودم به فراسوی نیستی ببرم. منی که همه چیزم را پشتِ درِ مرگ می‌گذارم

واقع‌بینی اجتماعی بدون واقع‌بینی فردی

فریدا کالو یه نقاش مکزیکیه که تقریبا نصف نقاشی‌هاش خودنگاره است؛ یعنی توی اونا چهره خودش رو به تصویر کشیده. فکر نکنم هیچ نقاشی به اندازه این خانم از خودش طرح‌نگاری کرده باشه. اما چیزی که فارغ از مفاهیم نمادین و در نگرش کاملا سطحی و ظاهری این خودنگاریا رو جذاب می‌کنه اینه که اتفاقا خود نقاش هیچ تلاشی برای جذاب کردن و زیبا کردن خودش نمی‌کنه. همه جزئیات صورتش رو توی همه طرح‌هاش می‌آره: ابروهای پرپشت پیوندی، چهره استخونی، ته سبیل، رنگ پوست بومی و قرمزی همیشگی گونه‌ها. خیلی عجیبه که هیچ تلاشی برای خوشگل‌تر نشون‌دادن چهره‌اش نمی‌کنه و خودش رو به همون صورتی که هست روی بوم می‌آره. خب نقاشی در قدیم یه جورایی حکم فوتوشاپ الان رو داشته. مردم تغییرات دلخواه‌شون رو از نقاش طلب می‌کردند یا نقاش به طور خودجوش در تلاش برای زیباتر جلوه دادن سوژه‌اش بوده. نکته‌ای که درباره این نقاش ذهن من رو به خودش مشغول کرده اینکه که ایشون به خاطر فلج اطفالی که در کودکی بهش مبتلا شده، دوتا پاهاش با هم متقارن نبودند و یکیش لاغرتر از اون یکی بوده. به همین‌خاطر همیشه دامن بلند می‌پوشیده. اما عجیب اینجاست که توی اکثر نقاش

تحریف شناخت خود

کانت می‌گه تصور ما از خودمون یه تصویر بی‌واسطه و مستقیم نیست. به عبارت دیگه شناخت ما از خودمون دقیقا مثل شناخت ما از سایر افراد و اشیاست. یعنی قضاوت‌مون از «من» بر اساس عمکردیه که توی جهان بیرونی از خودمون می‌بینیم. مثلا تا وقتی که توی یه رابطه قرار نگیریم نمی‌تونیم بگیم چطور قرار پیش بره. نمی‌دونیم از پس ادامه دادن یا تموم کردنش برمی‌آیم یا نه. حالا گاهی هم یه اتفاقایی می‌افته که نمی‌دونیم از کجا اومده و دلیلش چی بوده. مثلا یکی جلومون مشکل تنفسی پیدا می‌کنه و هر ده ثانیه یه نفس عمیق می‌کشه و از هوش می‌ره. ما هم هر بار که می‌خوابه با چک و لگد و داد و بیداد بیدارش می‌کنیم و به محض اینکه اورژانس می‌رسه اشک‌مون سرازیر می‌شه. در اون لحظه چیزی از خودمون می‌بینیم که تا اون موقع ندیده بودیم و دلیلش رو هم درک نمی‌کنیم. از طرف دیگه محمد مختاری معتقده که توی یه جامعه استبدادزده و به تبعش ریاکار، آدما به دروغ گفتن و پنهان‌کاری عادت می‌کنند و همین انکار واقعیت طی صدها سال کم‌کم توی ساختار زبون اون جامعه و واژه‌گزینی‌ها و جملاتش هم رخنه می‌کنه و عبارات دوپهلو و استعاره‌ها و کنایه‌ها و طنزها و تیکه‌