رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب جاروبرقی

موهایی در دل

فرش اتاق خیلی کثیفه. جاروبرقی رو می‌آرم توی اتاق و روشنش می‌کنم. اما هرچی روی فرش می‌کشم آشغال زیادی نمی‌گیره. احتمالا کیسه‌اش پر شده. کیسه رو درمی‌آرم و می‌برم تا توی سطل آشغال حیاط خالی کنم. وقتی شیرازه ته کیسه رو باز می‌کنم و با دست آهسته محتویات توی کیسه رو لمس می‌کنم از تعجب چندلحظه خشکم می‌زنه. درش که می‌آرم می‌بینم حدسم درست بوده و همش موئه. به قاعده دوتا کله توی کیسه مو جمع شده با کلی گرد و خاک نانومتری. از کِی این همه مو ریز ریز توی این کیسه جمع شده تا این‌قدر شده؟ این گرد و غبار از کِی جمع شده و روی هم اومده تا به جایی رسیده که دیگه جاروبرقی رو از کار انداخته و توانایی مکشش رو گرفته؟  گاهی دل آدما هم همین‌طوری می‌شه. کلی احساسات و ناراحتیا و غم و غصه‌ها و دلخوریا و حرفای نگفته نانومتری ریزه ریزه توی دل‌مون جمع می‌شه تا یه‌هو به خودمون می‌آیم و می‌بینیم دیگه نمی‌تونیم احساسی از جهان و آدما دریافت کنیم. دیگه نمی‌تونیم کسی رو دوست داشته باشیم. دیگه نمی‌تونیم به کسی اعتماد کنیم. نه اینکه نخوایم، نمی‌تونیم. چون ظرفیت اعتماد کردن‌مون و دوست داشتن‌مون و احساسات‌مون همین‌طوری کم‌کم پ