چنان که پیشتر در بخش یکم گفته شد، قرار بر این است که در این بخش به ویژگیهای ‹مخاطب بزرگ› بپردازیم. دریچه از آنجایی که اثر را یک ‹ارتباطِ› دوسویه تعریف کردیم، حال میتوان گفت بسیاری از چیزهایی که برای پدیدآورندهی اثر برشمردیم، برای ‹اثرگذاری› باید در سویهی مخاطب هم وجود داشته باشد. مثلاً این کافی نیست که فقط پدیدآورنده در تلاش باشد تا از دریچهی منطق با مخاطب ‹ارتباط› برقرار کند، بلکه مخاطب هم باید خواهان ارتباط از دریچهی منطق باشد، وگرنه ارتباطی از این راه شکل نخواهد گرفت. به عنوان نمونه، ممکن است مخاطبی با خواندن ژوستین دوساد هیچ چیزی جز شماری توصیفهای جنسی نیابد. چنین مخاطبی از همان آغاز دریچهی احساس و منطق خود را به روی پدیدآورنده بسته است و به او اجازهی برقراری ارتباط از آن راهها را نمیدهد. ممکن است مخاطبی داستایفسکی را حوصلهسربر بداند؛ چنین مخاطبی دریچهی منطق خود را به روی پدیدآورنده بسته است و احتمالاً تنها بر دریچهی احساس' انتظارِ پدیدآورنده را کشیده است و چون او را در آنجا نیافته، ارتباطی هم با اون برقرار نکرده است. انزوا و فردیت مورد دیگر، که در بخش ...