رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب جامعه

آزادی در دام قانون سوم

آغاز «آزادی یعنی چه؟» این پرسشْ نخست بسیار روشن و ساده می‌نماید. گویا پر-واضح است که آزادی یعنی آن‌چه که می‌خواهی ، بتوانی بگویی یا بکنی یا داشته باشی؛ آن هم بی هیچ لکنت و ترس و کم-و-کاستی. اما آیا ما در خواستنِ این «خواست» هم آزاد-ایم؟ این خواست از کجا سر برمی‌آورد؟ چرا ما در یک موقعیت ویژه چیزی ویژه را می‌خواهیم؟ میوه‌ی ممنوعه برای گشودن موضوع شاید بهتر باشد از اسطوره‌ی آفرینش در دین‌های ابراهیمی بیاغازیم. تصور کنید آدم و حوا در بهشتی نامتناهی با اختیارها و آزادی‌های نامتناهی چشم می‌گشایند. هر آن‌چه که بخواهند حاضر است، هر آن‌چه بخواهند می‌توانند. هیچ مانع و مرزی وجود ندارد. آیا در چنین وضعی آزادی معنایی دارد؟ آیا این دو انسان هرگز به این موضوع می‌اندیشند که تا چه حدی از آزادی برخوردار-اند؟ آیا درکی از آزادی خود دارند؟ اصلاً آیا مفهومی به نام «آزادی» در ذهن‌شان نقش بسته است؟ به باور من خیر. آن‌ها احتمالاً هرگز به این نمی‌اندیشند که آیا آزاد-اند یا نه، آیا اختیار دارند یا نه. اما در این اختیارِ نامتناهی و بی‌حد-و-مرز، ناگهان سر-و-کله‌ی یک درخت ممنوعه پیدا می‌شود. حال این دو انسان همه‌

امید، اعتماد، ایمان

آغاز همیشه فاصله‌ای وجود دارد میان آن چیزی که هست (آ) و آن چیزی که می‌خواهیم باشد (ب). اما چه دلیل منطقی‌ای برای حرکت کردن از ‹آ› به سوی ‹ب› وجود دارد؟ این نیروی حرکت از کجا می‌آيد؟ ما از کجا می‌دانیم که نقطه ‹ب› وجود دارد؟ از کجا می‌دانیم می‌شود به‌جای ‹آ›ی موجود، ‹ب›‌ای که تا به حال نبوده، باشد؟ ارسطو آن علت غایی را از کجا می‌آورد؟ چه‌طور چیزی ناموجود در اکنون، می‌تواند علتی برای چیزی باشد؟  درباره این‌که نقطه ‹ب› از کجا سر و کله‌ش پیدا می‌شود شاید بتوان گفت که این نقطه حاصل تضاد همیشگی در درون وجود ماست. ما معمولاً در هر وضعیتی، جنبه‌های مثبت و منفی‌ای برای آن وضعیت در نظر می‌گیریم. منشأ این تضاد در خود هستی است؛ از کوچک‌ترین سطح ذرات تا بزرگ‌ترین سطح کیهانی، اساس حرکت هستی بر هم‌نشینی وضعیت‌های متضاد مثبت و منفی، جاذبه و دافعه، حرکت و سکون، شکوفه و میوه، تولد و مرگ، نر و ماده و... است. ما معمولاً این قطب‌ها را ارزش‌گذاری می‌کنیم و بدان‌ها برچسب نیک و بد می‌زنیم و همواره در تلاش برای حرکت کردن به سمت آن چیزی هستیم که شخصاً و صریحاً نیک می‌پنداریم (نه اخلاقاً). اما موضوع این است که ی

«زن» زندگی آزادی

این روزا بعضیا سعی کردند سویه‌های جنسیتی به این جنبش بدند و حتا اون رو به حرکات فمنیستی بچسبونند و با شعارهای برابرنهادش (مرد، میهن، آبادی) در تلاش برای تعدیل‌ش باشند. بعضیا هم علیه این شعار جدید موضع می‌گرفتند، اون هم فقط با این استدلال که همین سویهٔ زنانه باعث جهانی شدن این جنبش شده و توجه‌ها رو به خودش جلب کرده. گویی که قبل‌ش مردم نشستند کلی فکر کردند که چه شعاري بدند که جهانیان خوش‌شون بیاد. به نظرم این وسط یه جنبه‌هایي از موضوع نادیده گرفته شده: آ . اولین موضوع اینه که این «زن» رو به‌‌مثابه یه کلیدواژه ببینیم که داره به یه مسئله کلی‌تر و بنیادین‌تر اشاره می‌کنه و اون برابرئ جنسیتیه. این‌که بخشي از اختلاف‌ها و گسست‌های جنسیتئ موجود در جامعه حاصل همین حقوق نابرابره. چراکه تبعیض یکي از عوامل ایجاد دشمنئ ناخواسته‌ است. شما کافیه بین دو برادر یا دو خواهر تبعیض قائل بشید تا به‌راحتی اونا رو با همدیگه دشمن کنید. این نابرابری خودش زاییدهٔ نگرش دینی و فقهی در قوانین حاکمیته. پس این کلیدواژه «زن» نمادیه برای مخالفت با این استبداد دینئ حاضر، با تمام مؤلفه‌های دیگه‌ش مثل دخالت در روابط عاطفئ

شَوَندِ آزادی

یکي از نکات جالب برای شخص من اینه که توییتر برای انتشار محتوای جنسی هیچ محدودیتي نداره، در حالي که اینستاگرام محدودیت‌های سفت و سختي برای نمایش نوک سینه و اعضای جنسی داره. اما محتوای جنسی تووی اینستا خیلي خیلي زیادتره. در حالي که تووی توییتر به‌ندرت با محتوای جنسی مواجه می‌شیم.  یه دلیل مشخص‌ش چارچوب این دو شبکه است که یکي اساساً تصویر محوره (از جمله این‌که اول تصویر رو نمایش می‌ده بعد متن) و اون یکي اساساً متن محوره (برعکس قبلی). ولی با این حال، ممکن بود که توییتر به خاطر این آزادئ بیش‌تر، تغییر کارکرد بده؛ ولی نداده. چنین اتفاقي برای شخص من تصویري از آزادی تووی یه فضاست. یعنی برخلاف چیزي که ایدئولوژی‌های تمامیت‌خواه می‌خواند به‌مون بقبولونند. اونا مدام تووی گوش مردم می‌خونند که آزادی مساویه با بی‌بند‌وباری و از بین رفتن همه اصول و ارزش‌های اخلاقی. اما واقعیت رو می‌شه در همون توییتر دید.  تووی توییتر همه آزاد-اند هر حرفي بزنند، از چرندترین حرف‌ها تا حساب‌ترین حرف‌ها، محتوای جنسی و هنری و ادبی و طنز و هجو و... برای همه‌شون هم، بدون استثنا، موافق و مخالف وجود داره. اما در نهایت یه جریان

در مقطع واقعاً حساس کنونی

این روزها چندین موضوع در کنار هم قرار گرفته که اون رو به یه برهه واقعاً حساس تبدیل کرده. چیزهایی که باید شاخک‌ها رو تیز نگه‌داره: آ . درک عمیق مردم از بی‌فایده بودن وعده‌ها و نرمش‌ها و اصلاحات. این درک از سال ۹۸ قوام گرفته و حالا هر چه که می‌گذره عمیق‌تر و شفاف‌تر می‌شه برای مردم. اون‌ها به طور عمومی متوجه این موضوع شدند که هیچ بهبودی در کار نیست؛ چون اولین سد و مانع برای بهبود، خود همین حاکمیت تمامیت‌خواه هست که تمام سلول‌هاش با فساد دارند به زیست‌شون ادامه می‌دند. بهبود برای این حاکمیت، یعنی مرگ سلول‌هاش و مرگ سلول‌هاش یعنی مرگ خودش. پس روشنه که این حاکمیت هرگز به مرگ خودش تن نمی‌ده، مگر به زور. ب . مسئله بعدی مواجهه مستقیم مردم با خشونت عیان و عریان حکومت و نیروهای سرکوب‌ش هست. یه زمانی تووی ۸۸ خیلی تلاش داشتند که بگند ما با تیر نزدیم، ما با ماشین رد نشدیم، ما نکشتیم و... چون احساس می‌کردند هنوز عِرض و آبرویی دارند و هنوز از این نقاب می‌تونند استفاده کنند. اما از سال ۹۶ تووی اعتراضات مختلف مردمی و اصناف از جمله کارگران و کشاورزان و... این خشونت هرچه بیش‌تر خودش رو نشون داد و دیگه حا

فرایندهای تکامل جنسیت

کلیشه‌های جنسیتی رو نباید یه چیز لحظه‌ای و این‌زمانی و این‌جایی دید. این کلیشه‌ها در طی هزاران سال روی روند تکامل هر دو جنس تاثیر گذاشته. هنوز هم خیلي از این تفاوت‌های جنسیتی رو می‌شه با همون تصویر کلیشه‌ای زنان ساکن در پناه‌گاه‌های گروهی و مردان شکارچی توضیح داد. مثلا فرایند شکار نیازمند عضلات قوی و سکوت و ذهن محاسبه‌گر و هشیار و چشماني دوربین بوده. برای همین در طی قرن‌ها مرداني پدید اومدند که عضلانی‌تر بودند و در زمینه ارتباط کلامی هم به شدت ضعیف بودند، ذهن منطقی قوی داشتند و در زمینه بحران‌ها همیشه مهیا و حاضر به یراق بودند و دید کل‌نگرانه‌ای داشتند. در حالي که، زنان در پناه‌گاه‌های گروهی به خاطر وجود وضعیت دوره‌ای حاملگی و وجود بچه‌های کوچیک باید ارتباطات قوی با هم می‌داشتند و مراقب هم‌دیگه و بچه‌ها می‌بودند. برای همین، از نظر ارتباط کلامی به شدت تکامل پیدا کردند و غریزه حمایت و مراقبت درشون پررنگ‌تر شد و حس وابستگی اجتماعی درشون قوی‌تر رشد پیدا کرد. فرایندهای آشپزی و تزیینات پناه‌گاه و خودشون هم نیازمند چشمایی نزدیک‌بین و جزء‌نگر بوده. از طرف دیگه چون فرایند شکار یه خطر مداوم بود

ارتباط علیه استبداد

 حتا اگر مانند من یک زماني خوره مستندهای حیات وحش نبوده باشید، به احتمال زیاد گذری هم که شده تصویر شکار شیرها را دیده‌اید. آن‌ها همیشه گروهی شکار می‌کنند و از یک ترفند ساده پی‌روی می‌کنند. این‌که گله شکارها، که ممکن است گاومیش یا گورخر یا... باشد، را آن‌قدر دنبال می‌کنند و به این‌سو و آن‌سو رم‌شان می‌دهند تا عاقبت یکي‌شان از نفس بیفتد و از بقیه جدا شود و آن‌جاست که کار را تمام می‌کنند. از زمان کودکی همیشه سوال من این بود که چرا این همه گاومیش با آن شاخ‌های خرکی به این راحتی از چندتا شیر پیزری می‌ترسند. گله‌اي که اگر با هم متحد می‌بودند و از جایشان جم نمی‌خوردند و به جای فرار حمله می‌کردند، هیچ کدام از آن شیرها جرئت و توان مقاومت نداشتند.  بعدها این تصویر برای من به شدت جنبه سیاسی پیدا کرد. این‌که می‌دیدم یک گروه کم‌تعداد و خیلي کوچک، تنها به واسطه ارتباط و تعهدي که نسبت به هدف مشترک‌شان دارند، چه‌قدر می‌توانند قدرت‌مند باشند. و برعکس توده‌اي از یک جماعت که هیچ ارتباط مؤثري با هم ندارند و بلد نیستند برای هدفي مشترک متحد شوند و هر کدام‌شان فقط و فقط به نجات خودش فکر می‌کند، تا چه میزان م

کدام جوانی؟ (۲)

غرور جوانی معمولاً عموم جامعه از غرور جوانی به عنوان امري منفی یاد می‌کنند و بر این باورــ‌اند که جوانان به دلیل خامی و بی‌تجربگی دچار نوعي توهم قدرت برای کسب کردن یا تغییر دادن هر چیزي هستند. اما آیا همین اعتماد به نفس بالا و خودباوری نمی‌تواند موتور محرکه هر تغییري در سطح فردی تا اجتماعی باشد؟ به باور من اگر قرار است تغییري در جامعه اتفاق بیفتد، احتمال این‌که این تغییر توسط جوانان صورت بگیرد، بسیار بیش‌تر از سایرین است؛ چراکه جوانان هنوز بسیاري از برساخت‌ها و بایدها و نبایدها را قطعی نمی‌دانند و همه این‌ها را قابل نقد و تغییر می‌پندارند. چنین باوري به امکان و توان تغییر از همان غرور و خودباوری‌اي نشئت می‌گیرد، که در باور عمومی امري منفی و قابل سرزنش است. گویی آنان که وضعیت و جایگاه خود را پذیرفته‌اند و ساختارهای موجود را قطعی و مطلق پنداشته‌اند و در پیش آن‌ها سرنهاده‌اند، شهرونداني واقع‌بین هستند که باید معیار و الگوی سایرین قرار گیرند.  این نگرش منفی به موضوع غرور جوانی باعث ایجاد ساختارهایي برای مهار آن می‌شود. ساختارهایي چندلایه که کوچک‌ترین‌شان خانواده است، با محوریت پدر در جامعه

کدام جوانی؟ (۱)

سرآغاز جوانی ! راست‌ش اولین جمله‌اي که بعد از دیدن این کلمه به ذهن من و خیل عظیم هم‌نسلان‌م متبادر می‌شود یک جمله پرسشی به‌ظاهر ساده است: «کدام جوانی؟!» و این پرسش نهایت توان و حال و حوصله ما برای بیان شکوه و شکایت‌مان از وضع موجود است؛ البته گاهاً با چاشنی نفس عمیقي که می‌تواند ناگفته‌های بسیاري در بر داشته باشد. این پرسش فقط به این نسل محدود نمی‌شود. در دوره حاضر از هر نسلي می‌توان انتظار شنیدن این پرسش را داشت. از دهان بعضي از بزرگ‌تر‌ها هم می‌توان این پرسش را شنید که «کدام جوانی؟! از وقتی که یادم می‌آید...» و این جمله با زنجیره‌اي از زجرها و زحمت‌ها ادامه می‌یابد. چرا این پرسش به صورت استفهام انکاری پرسیده می‌شود؟ مگر این جوانی چه چیز‌هایي باید داشته باشد که ندارد؟  اگر جوانی تنها به یک بازه زماني محدود می‌شد دیگر سخن گفتن از «کدام جوانی» بی‌معنا بود؛ چون هر کسي که به این محدوده سنی می‌رسید آن را درک و تجربه می‌کرد. پس جوانی چیزي فراتر از یک محدوده زمانی است. اما این چیز چیست؟ گم‌شده‌های جوانی چه چیزهایي‌ست که نبود‌شان جوانی را از معنا تهی می‌کند؟ خامی یکي از باورهای قالبی درباره ج

تجاوز: شهوت یا قدرت؟

قدرت کنترل در تجاوز جنسی، تعرض جنسی، آزار جنسی، خشونت جنسی و... برخلاف صفت گمراه‌کننده «جنسی» که روی این اعمال گذاشته می‌شه، ریشه این رفتارها ارتباط چندانی با میل و غریزه جنسی نداره. همون‌طور که قبلاً هم توضیح دادیم، اگه مسئله فقط میل جنسی و ارضای اون باشه، کلی راه معقول‌تر و غیرآسیب‌زا وجود داره. و باز اشاره کردیم که خیلی از این متجاوزین همزمان با این تعرض‌ها، رابطه‌های جنسی متعارف و بارضایت هم دارند. پس چرا باید دست به چنین کارهایی بزنند؟  یه دلیل ریشه‌ای و پنهان وجود داره و اون قدرته. شاید لمس‌ها و اعمال جنسی باشند، شاید کلمه‌ها اغواکننده یا تهدیدآمیز باشند، شاید خشونت جسمی یا روانی اِعمال بشه؛ اما در پس همه این‌ها نیاز متجاوز برای تسلط و کنترل حضور داره. به عبارت دیگه عمل جنسی ابزاریه برای کسب قدرت و اِعمال اون به روی دیگران. اما منظور از «قدرت» دقیقاً چیه؟  قدرت هم به عنوان یک توانایی [جسمی] و هم یک احساس [روانی] تعریف می‌شود. با این حال در ذاتِ همه تعریف‌ها یک نقطه مشترک وجود دارد: اثرگذاری روی محیط. [هیلاری] لیپس (۱۹۸۱) به «کنترل دیگران» به عنوان صورتی از به‌کارگیریِ موفقیت‌آم

تجاوز: محدوده خاکستری

تجاوز خاکستری یعنی رابطه جنسی‌ای که در اون رضایت طرف مقابل در پرده‌ای از ابهام قرار داره. این اصطلاح با مقاله لائورا استپ تحت عنوان «نوع جدیدی از تجاوز قراری» (۲۰۰۷) بر سر زبون‌ها افتاد. در این مقاله گفته می‌شه که تجاوز خاکستری در جایی بین پذیرفتن و رد کردنِ رابطهٔ جنسی قرار می‌گیره و از تجاوز معمول کمی پیچیده‌تره، چراکه هر دو طرف ماجرا دقیقاً نمی‌دونند طرف مقابل‌شون چه خواسته و تمایلی داره. این اظهارات مورد انتقادات جدی قرار گرفت. منتقدین بر این باور بودند که چنین طبقه‌بندی‌ای باعث کم‌رنگ‌تر شدنِ وخامتِ موضوعِ تجاوز می‌شه و این‌طور القا می‌کنه که تجاوز خاکستری یه تجاوز واقعی نیست، بلکه یه مسئله بینابینی و غیرجدیه. از طرف دیگه اون‌ها معتقد بودند که با چنین تعریفی اکثر موقعیت‌های تجاوز رو می‌شه زیرمجموعه چنین محدوده‌ای قرار داد و از بار حقوقی و مسئولیت فردی متجاوز کم کرد. همین هم تبدیل می‌شه به یه بهونه دم‌دستی برای متجاوزین، تا هر جایی که مورد اتهام قرار می‌گیرند ادعا کنند که نمی‌دونستند قربانی راضی هست یا نه.  به خاطر همین انتقادات، بعد از حدود یه دهه، تعریف دیگه‌ای از تجاوز خاکستری

تجاوز: باورها و کلیشه‌ها (۲)

«متجاوزان افرادی تنها و مردم‌گریز هستند.» خیلی از مردم خیال می‌کنند که همه متجاوزین افراد تنهایی هستند که توان ایجاد رابطه با دیگران و در ادامه برقراری ارتباط جنسی طبیعی رو ندارند. برای همین هم مجبور به ارتکاب تجاوز می‌شند. تصوری که در خیلی از موارد خلاف‌ش ثابت شده.  یک‌سوم متجاوزانی که ما روی آن‌ها مطالعه کردیم، ازدواج کرده بودند و هم‌زمان با تعرضات‌شان، فعالیت جنسی [طبیعی] با همسران‌شان داشته‌اند. آن متجاوزانی که ازدواج نکرده بودند (مجرد، جداشده، مطلق) بیش‌ترشان در زمان تعرضات، با افراد دیگری هم روابطِ متنوعِ جنسیِ بارضایت داشته‌اند. نیکولاس گراث | مردانی که تجاوز می‌کنند | ۱۹۷۹ پس اشتباهه که فکر کنیم متجاوزین فقط محدود به افراد مجرد و تنها و مردم‌گریز می‌شند. این پندار غلط باعث می‌شه خیال کنیم که فرزندان‌مون در کنار افراد متاهل و اجتماعی ایمن هستند و نیازی به مراقبت ندارند. در حالی که باید حواس‌مون به اون‌ها هم باشه. از آثار دیگه چنین تصور غلطی اینه که باعث می‌شه خیال کنیم اگه یه قربانی، فردی متاهل و اجتماعی رو متهم به تجاوز می‌کنه، حتماً داره دروغ می‌گه. افشاگری‌های اخیر در فضای مج

تجاوز: باورها و کلیشه‌ها (۱)

«متجاوزان افرادی غریبه هستند.» یکی از باورهای غالبِ ما اینه که خیال می‌کنیم تجاوز فقط توسط افراد هفت‌پشت غریبه و ناشناس صورت می‌گیره. تصوری که با کمی جست‌وجو و کنجکاوی خلاف‌ش به‌روشنی توی چشم‌مون می‌زنه. به عنوان مثال می‌شه به این دو نمودار نگاه کرد که توسط دو مرکز پژوهشی در آمریکا صورت گرفته و در اون توزیع متجاوزان رو بر اساس نسبت‌شون با قربانیان نشون می‌ده: همین‌طور که می‌بینید درصد پایینی از تجاوزها توسط افراد غریبه صورت می‌گیره. در حالی که در بیش‌تر موارد متجاوز بغل گوش قربانی زندگی می‌کنه. این نکته‌ایه که غفلت ازش هزینه‌ها و آسیب‌های سنگینی رو برای فرزندان‌مون به جا می‌ذاره. چرا که خیال می‌کنیم دایی، عمو، پسرخاله، همسایه، دوست، معلم و... افراد امنی هستند و هیچ خطری از جانب اون‌ها متوجه فرزندمون نیست. و بیش‌تر توجه‌مون روی خطر افراد بیگانه است. در حالی که بالقوه‌ترین خطرات دقیقاً از طرف همون آشناهاست که فرزندان‌مون رو تهدید می‌کنند. «فقط دختران جوان مورد تجاوز قرار می‌گیرند.» این انگاره دو بخش داره. اول این‌که برای قربانیان محدودیت جنسیتی قائل می‌شند و دوم هم محدودیت سنی. برای صحت‌

تجاوز: تعاریف و قوانین

پیش‌گفتار:   قبل از هرچیزی باید به این نکته اشاره کنم که همه معادل‌سازی‌ها توسط خود بنده و با توجه به دانش اندک‌م در زبان انگلیسی و فارسی و البته حقوق صورت گرفته. بنابراین نقدهای زیادی به‌ش وارده. اما از پس این اشکالات امیدوارم بتونه نگاه‌مون رو کمی بازتر بکنه. همچنین لازمه اشاره کنم که توی مواد قانونی ایران به جای عبارت‌های عربی و نامفهوم از معادل‌های فارسی یا آشناتر استفاده کردم. توی این موارد معادل‌ها رو داخل قلاب [] قرار دادم. مقدمه:  تجاوز (rape) از نظرگاه‌های مختلفی می‌تونه مورد تعریف قرار بگیره؛ از لحاظ پزشکی و روان‌شناسی، قانونی و حقوقی، اخلاقی و فلسفی، سیاسی و اجتماعی و... هر کدوم از این زوایا تمرکزشون روی بخشی از مسئله است. گاهی به شکل جمعی به‌ش نگاه می‌شه، گاهی به صورت فردی، گاهی به صورت یه جدال درونی به‌ش توجه می‌شه، گاهی از نظر خوب و بد بودن مورد پرسش قرار می‌گیره، گاهی از منظر اقلیت‌ها و نژادها و خیلی موارد دیگه. اما در همه این منظر‌ها دو جهت‌گیری کلی وجود داره: این‌که توجه ما حول محور قربانی می‌چرخه یا متجاوز. یعنی داریم به میزان قباحت عمل متجاوز توجه می‌کنیم یا روی میزا