رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب پدیدارشناسی

اندیشهٔ خائنانه

برنتانو یه فیلسوف روان‌شناس بود که سعی داشت فرایندهای شناخت رو که تا مدت‌ها یه امر فلسفی بود با شیوه روان‌شناسی توصیفی بیان کنه. یعنی با مشاهده دقیق فرایند شناخت خود و دیگران. یکی از ابزارهای این فیلسوف هم منطقی بود که از فلسفه تحلیلی برتراند راسل به ارث برده بود.  این آقای برنتانو یه شاگردی داشت به اسم هوسرل که محو در ریاضیات و منطقی بود که برتراند راسل در حال گسترشش بود. اینا سعی می‌کردند پرسش‌های فلسفی و مباحث شناخت رو به زبون ریاضی و منطقی توصیف کنند و مدعی بودند که یک‌بار برای همیشه می‌خواند فلسفه رو به یه علم قطعی تبدیل کنند که مو لای درزش نره. این‌ها متعقد بودند که دیگه باید از خیال‌بافیا و شر و ور گفتنای بی‌پایهٔ به‌ظاهر فلسفی دست برداشت و حرفایی زد که پشتوانه علمی (و طبعا ریاضی) داشته باشند. به عقیده این‌ها بنیادی‌ترین عنصر سازنده جهان نه اتم‌ها یا کوآرک‌های امروزی که اعداد هستند. اولین کتاب جدی که توسط این شاگرد خرخون برنتانو (یعنی هوسرل) منتشر شد هم اسمش بود «فلسفه حساب». اما این شاگرد چندان خلف نبود. چون کم‌کم توی اندیشه‌های بعدیش به این نتیجه رسید که نه‌تنها روان‌شناسی توص

از پیش‌داوری تا مواجهه مستقیم

یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های احتمالی هر انسانی توان پیش‌بینی آینده است. این پیش‌بینی بر اساس داده‌هایی صورت می‌گیره که اونا از گذشتهٔ سپری‌شده و تجربهٔ کسب‌شده استخراج می‌کنند. بنیاد علم هم بر همین مبنا پایه‌ریزی شده؛ اینکه با آزمایشات و مطالعات متعدد قصد دارند صحت یه فرضیه رو اثبات کنند و به یه قاعده کلی و همه شمول برسند که بر اساس اون بتونند رفتار یه سامانه رو در آینده پیش‌بینی کنند. پس در برابر هر پدیده‌ای ما در ابتدا با مراجعه به حافظه‌مون یه پیش‌بینی اولیه (فرضیه) انجام می‌دیم. اما صدق و کذب این پیش‌بینی فقط وقتی مشخص می‌شه که ما به طور مستقیم و بی‌واسطه با اون پدیده مواجه بشیم. اون‌وقت یا پیش‌بینی‌مون درست از آب درمی‌آد و ضریب صحتش بالاتر می‌ره، یا غلط از آب درمی‌آد و باعث تعدیل ادراکات گذشته‌مون می‌شه. (نظریه) ولی یه نکته خیلی مهم در لابه‌لای این فرایندِ بدیهی وجود داره که معمولا از چشم ما دور می‌مونه. اون هم اینه که پیش‌بینی‌ها عموما محصور در گذشته افراده. حالا چه گذشته‌ای که خودشون تجربه کردند، چه گذشته‌ای که از تجربه دیگران دریافت کردند. یعنی توی هیچ‌کدوم از این گمانه‌زنیا، هیچ

وجوه پدیدار و ناپدیدار

کانت می‌گه هر موضوعی در جهان دو وجه داره: یه وجه پدیدار و یه وجه ناپدیدار. وجه پدیدار همون ویژگی‌ها و خواصیه که از اون موضوع منتشر شده و به آگاهی ما وارد می‌شه؛ چیزایی مثل اسم و شکل و رنگ و تعریف و همه اون چیزایی که برای ما جزو مختصات و ویژگی‌های آشکار اون موضوع هستند. به مجموع این عناصرِ آشکارشده هم می‌گیم «پدیده»؛ یعنی اونچه که بر ما ظاهر و پدیدار شده. مثلا یه صندلی رو در نظر بگیرید. این صندلی برای ما مجموعه‌ای از چند ویژگیه: چیزایی مثل شکل و رنگ و نوع استفاده و نوع زیره و جنس و... اینا همهٔ اون چیزاییه که ذهن ما از یه پدیده به اسم صندلی می‌گیره و می‌شه وجه پدیدار صندلی. اما یه سوال: آیا ما به محض مواجهه با یه پدیده همه جنبه‌های پدیدار اون رو شناسایی می‌کنیم؟ مسلما خیر. زمان لازمه که ما با وجوه مختلف پدیده‌ای مثل صندلی آشنا بشیم. مثلا صندلی زیر رو در نظر بگیرید: ما در بدو روبرو شدن با صندلی فقط یه زاویه از اون رو می‌تونیم ببینم. به مرور که وقت صرف کنیم و به دور صندلی بچرخیم، می‌تونیم اون رو از زوایای مختلف ببینیم و جزئیات بیشتری از وجوه پدیدارش رو کشف کنیم. این شناخت محدود به شکل و ظ