رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب روان

کمبود فاوٓست‌مآبی (پرده‌ی دوم)

سه سطح آگاهی رابرت جانسون در کتاب ‹دگرگونی› (در ترجمه: تکامل آگاهی) آگاهیِ مردانه‌ی ما را به سه سطح تقسیم می‌کند: آگاهی ساده که نماینده‌ی آن دن‌کیخوت است. آگاهی پیچیده که نماینده‌ی آن هملت است. آگاهی روشنگر که نماینده‌ی آن فاوٓست است. این سه سطح را هم می‌توان به صورت اجتماعی نگریست و هم فردی. اما باید این را در نظر داشت که همه‌ی آدم‌ها یا جامعه‌ها الزاماً هر سه سطح را تجربه نمی‌کنند. هر کدام ممکن است در یکی از این سه سطح توقف کنند یا به‌مرورِ زمان تغییر سطح بدهند. این سطح‌ها نوع تعامل و اثرگذاری ما بر جهان‌مان را مشخص می‌کنند و این‌که خود ما در جهان‌مان چه جایگاه و نقشی را ایفا می‌کنیم. آگاهی ساده آگاهی ساده آنی‌ست که بدون خودآگاهی دست به عمل می‌زند. آگاهی‌ای که تصویری داده‌شده از خود و جهان دارد و بر اساس آن پیش می‌رود. او هرگز تصویر داده‌شده را به محکِ واقعیت نمی‌آزماید، بلکه پیوسته در حال تحریف و تفسیر جهان، همسو با تصویر داده‌شده است تا به هر قیمتی که شده آن تصویر را توجیه کند. اگر هم ناهمخوانی‌ای احساس شود، از نظر او، مشکل از واقعیتِ دستکاری‌شده‌ی بیرونی است، نه تصویر داده‌شده‌ی ا

کمبود فاوٓست‌مآبی (پرده‌ی یکم)

سرآغاز «کاری نمی‌شود کرد.» (ت دریابندری) این جمله‌ی آغازین نمایش‌نامه‌ی ‹در انتظار گودو›ی بکت است. بن‌بستی که در آن، جز انتظارِ بی‌پایان، کاری از ما برنمی‌آید؛ یک حسِ به-پایان-رسیدگی که جهان را امری فروبسته و هستی را علاج‌ناپذیر و خود را سپر-انداخته می‌پندارد. به گمان من، چنین حسی، در جامعه‌ی ما موضوعی پر-دامنه و شاید حتا احساسی عمومی و غالب باشد. موقعیتی از آگاهی که هیچ یک از ایده‌هایش را شدنی و پاسخ‌گوی بن‌بست کنونی نمی‌یابد. آرمان‌هایی که انگار ما-به-‌ازای بیرونی ندارند و تنها از یک خیال‌بافیِ خام حکایت می‌کنند. آرمان‌هایی که مسیری از آن‌ها تا واقعیت‌های اکنونی و این‌جایی به چشم نمی‌خورد. و عمل‌های هنجارمند و اخلاقیِ نیمه‌کاره و بی‌حاصلی که «گویی» کمکی به گذر از این بن‌بست نمی‌کنند. تا چشم کار می‌کند برهوت است و بیابانِ امکان‌ها. در چنین فروبستگی‌ای به‌تدریج آدم‌ها خودِ آگاهی را امری آزاردهنده می‌پندارند و بدین نتیجه می‌رسند که اگر از موقعیت فروبسته‌ی خود باخبر نبودند، احتمالاً با خیال راحت‌تری می‌توانستند وضع موجود را تاب بیاورند.  بسیار دانستن یک جور مرض است، ناخوشی‌ست؛ یک ناخوشی

«زن» زندگی آزادی

این روزا بعضیا سعی کردند سویه‌های جنسیتی به این جنبش بدند و حتا اون رو به حرکات فمنیستی بچسبونند و با شعارهای برابرنهادش (مرد، میهن، آبادی) در تلاش برای تعدیل‌ش باشند. بعضیا هم علیه این شعار جدید موضع می‌گرفتند، اون هم فقط با این استدلال که همین سویهٔ زنانه باعث جهانی شدن این جنبش شده و توجه‌ها رو به خودش جلب کرده. گویی که قبل‌ش مردم نشستند کلی فکر کردند که چه شعاري بدند که جهانیان خوش‌شون بیاد. به نظرم این وسط یه جنبه‌هایي از موضوع نادیده گرفته شده: آ . اولین موضوع اینه که این «زن» رو به‌‌مثابه یه کلیدواژه ببینیم که داره به یه مسئله کلی‌تر و بنیادین‌تر اشاره می‌کنه و اون برابرئ جنسیتیه. این‌که بخشي از اختلاف‌ها و گسست‌های جنسیتئ موجود در جامعه حاصل همین حقوق نابرابره. چراکه تبعیض یکي از عوامل ایجاد دشمنئ ناخواسته‌ است. شما کافیه بین دو برادر یا دو خواهر تبعیض قائل بشید تا به‌راحتی اونا رو با همدیگه دشمن کنید. این نابرابری خودش زاییدهٔ نگرش دینی و فقهی در قوانین حاکمیته. پس این کلیدواژه «زن» نمادیه برای مخالفت با این استبداد دینئ حاضر، با تمام مؤلفه‌های دیگه‌ش مثل دخالت در روابط عاطفئ

شَوَندِ آزادی

یکي از نکات جالب برای شخص من اینه که توییتر برای انتشار محتوای جنسی هیچ محدودیتي نداره، در حالي که اینستاگرام محدودیت‌های سفت و سختي برای نمایش نوک سینه و اعضای جنسی داره. اما محتوای جنسی تووی اینستا خیلي خیلي زیادتره. در حالي که تووی توییتر به‌ندرت با محتوای جنسی مواجه می‌شیم.  یه دلیل مشخص‌ش چارچوب این دو شبکه است که یکي اساساً تصویر محوره (از جمله این‌که اول تصویر رو نمایش می‌ده بعد متن) و اون یکي اساساً متن محوره (برعکس قبلی). ولی با این حال، ممکن بود که توییتر به خاطر این آزادئ بیش‌تر، تغییر کارکرد بده؛ ولی نداده. چنین اتفاقي برای شخص من تصویري از آزادی تووی یه فضاست. یعنی برخلاف چیزي که ایدئولوژی‌های تمامیت‌خواه می‌خواند به‌مون بقبولونند. اونا مدام تووی گوش مردم می‌خونند که آزادی مساویه با بی‌بند‌وباری و از بین رفتن همه اصول و ارزش‌های اخلاقی. اما واقعیت رو می‌شه در همون توییتر دید.  تووی توییتر همه آزاد-اند هر حرفي بزنند، از چرندترین حرف‌ها تا حساب‌ترین حرف‌ها، محتوای جنسی و هنری و ادبی و طنز و هجو و... برای همه‌شون هم، بدون استثنا، موافق و مخالف وجود داره. اما در نهایت یه جریان

همدردی

یکی از عادتای متداول بعضی از ماها اینه که تا یکی شروع می‌کنه از یه درد یا مشکل‌ش حرف می‌زنه سریع می‌خوایم به‌ش ثابت کنیم دردش اون‌قدرا که فکر می‌کنه بزرگ و مخصوص به او نیست، بلکه یه احساس کاملاً عمومیه و حتا از اون بدترش برای خود ما در فلان زمان اتفاق افتاده. و بعد هم به دنبال‌ش سعی می‌کنیم به طرف بقوبولونیم که این او هست که زیادی سخت گرفته و زیادی مسئله رو بزرگ کرده. اگه یه کم شل بگیره مشکل می‌گذره. ولی در این‌جا چندتا مسئله وجود داره: آ . هدف فرد از مطرح کردن مشکل‌ش با ما تقاضای راه‌حل نیست. مگر این‌که خیلی روشن و شفاف از ما راه‌حل بخواد. ولی در بیش‌تر موارد فرد فقط دنبال یه گوش شنوا و یه شاهد برای رنجیه که داره تحمل می‌کنه. این‌که رنج‌ش دیده بشه. رنج‌های ناگفته و پنهانی بی‌فایده‌ترین و تحمل‌ناپذیرترین رنج‌ها هستند. چون حتا اعتباری که ما گاهاً به خاطر از سر گذروندن مشکلات‌مون کسب می‌کنیم هم در اون‌ها وجود نداره. یه درد به‌کلی بی‌ثمر. و این خیلی هضم‌ش سخته. ب . موضوع بعدی عمومیت بخشی به اون مشکله. یکی از ضدحال‌ترین چیزایی که می‌شه به یه نفر گفت اینه که تو هم مثل میلیون‌ها نفر دیگه هست

فرایندهای تکامل جنسیت

کلیشه‌های جنسیتی رو نباید یه چیز لحظه‌ای و این‌زمانی و این‌جایی دید. این کلیشه‌ها در طی هزاران سال روی روند تکامل هر دو جنس تاثیر گذاشته. هنوز هم خیلي از این تفاوت‌های جنسیتی رو می‌شه با همون تصویر کلیشه‌ای زنان ساکن در پناه‌گاه‌های گروهی و مردان شکارچی توضیح داد. مثلا فرایند شکار نیازمند عضلات قوی و سکوت و ذهن محاسبه‌گر و هشیار و چشماني دوربین بوده. برای همین در طی قرن‌ها مرداني پدید اومدند که عضلانی‌تر بودند و در زمینه ارتباط کلامی هم به شدت ضعیف بودند، ذهن منطقی قوی داشتند و در زمینه بحران‌ها همیشه مهیا و حاضر به یراق بودند و دید کل‌نگرانه‌ای داشتند. در حالي که، زنان در پناه‌گاه‌های گروهی به خاطر وجود وضعیت دوره‌ای حاملگی و وجود بچه‌های کوچیک باید ارتباطات قوی با هم می‌داشتند و مراقب هم‌دیگه و بچه‌ها می‌بودند. برای همین، از نظر ارتباط کلامی به شدت تکامل پیدا کردند و غریزه حمایت و مراقبت درشون پررنگ‌تر شد و حس وابستگی اجتماعی درشون قوی‌تر رشد پیدا کرد. فرایندهای آشپزی و تزیینات پناه‌گاه و خودشون هم نیازمند چشمایی نزدیک‌بین و جزء‌نگر بوده. از طرف دیگه چون فرایند شکار یه خطر مداوم بود

مادر و روسپی

سرآغاز هنگام دیدن فیلمي از ژان اوستاش طرح‌واره‌اي به نظرم آمد که احساس کردم مشابه آن را در آثار دیگري هم دیده‌ام. طرح‌واره‌اي که حالا گمان می‌کنم ریشه‌دارتر از آن چیزي است که به نظر می‌رسد و انگار از یک میل تاریخی نشئت می‌گیرد. یادداشت حاضر تلاشي است برای ردیابی بازآفرینی‌های این‌ طرح‌واره؛ بنا بر این، کاري با خط اصلی داستان‌ها ندارم و فقط به دنبال الگوی مورد نظر خودم در آن‌ها هستم؛ پس روایت من از داستان‌ها کاملاً جهت‌دار و به‌طبع به نفع تفسیر مدنظرم خواهد بود. مادر و روسپی - ژان اوستاش جواني فرانسوی با زني میان‌سال و بزرگ‌تر از خود زندگی می‌کند. این زن، برای جوان، بیش‌تر از این‌که نقش معشوق را داشته باشد، نقش حامی و پناه‌گاه را دارد. کسي که برای او لباس می‌خرد، غذا می‌پزد، سرپناه‌ش را تأمین می‌کند و در کل بیش‌تر شبیه مادر نمادین است تا یک معشوق. جوان هم‌زمان با دختران هم‌سن خود نیز روابطي جنسی برقرار می‌کند؛ بی‌‌آن‌که این روابط را از مادر نمادین‌ش پنهان کند. یکي از این دختران پرستاري است که روابط آزاد و متنوع جنسی با مردان مختلف دارد. این دختر به‌تدریج وارد خانه مادر نمادین می‌شود و ی

برزخ آگاهی و اراده

هگل معتقده هر شخصي برای رسیدن به خود‌آگاهی ناگزیر به ارتباط داشتنه و خودش رو به واسطه دیگران و چیزها می‌شناسه. پس خودآگاهی تنها در روابط شکل می‌گیره. یا به عبارت دیگه می‌شه گفت خودآگاهی یه امر «بین‌موضوعی» هست نه «درون‌موضوعی». فکر کردن به خود فقط زمانی ممکنه که به خودمون به عنوان یه دیگری نگاه کنیم. پس قبل از فکر کردن به خودمون، اول باید معنای «دیگری» بودن رو درک کنیم. پس باید لااقل با یه فرد به عنوان «دیگری» مواجه بشیم تا درکي از دیگربودگی داشته باشیم. بنابراین اگه یه فردِ مثالی رو از بدو تولد در جایي نگه داریم که با هیچ‌کس در ارتباط نباشه، این فرد به باور هگل هرگز نمی‌تونه خودآگاه بشه و هرگز خودش رو به عنوان یه «شخصیت» ادراک نمی‌کنه و درنتیجه نمی‌تونه از یه ناظر صرف فراتر بره؛ چون فرد بدون شخصیت، نمی‌تونه چیزي رو اراده کنه. چرا که اصلاً با مفهومي زیر عنوان «اراده کردن» آشنا نیست.  آن خودآگاهی‌اي که موضوع، محتوا و هدفِ خود را می‌پالاید و آن‌ها را به حد [یک] کلیت برمی‌کشد، این کار را هم‌چون تفکري که خود را در اراده اظهار می‌کند، به انجام می‌رساند. این نقطه‌اي است که در آن، روشن می‌شود

خطای سنجاق کردن

یکی از خطاهای ذهنی ما اینه که خودمون رو به یه سری موضوعات بیرونی سنجاق می‌کنیم و وقتی کسی درباره اون موضوعات نظر منفی می‌ده، ما اون نظر منفی رو به خودمون می‌گیریم. مثلاً ممکنه من از یه فیلم یا آهنگ یا نقاشی یا کتاب یا یه تیم خوش‌م بیاد. بعد یکی بیاد این آثار و پدیده‌ها رو نقد یا حتا هجو کنه. فرضاً بگه این فیلم مزخرفه یا اون کتاب چرنده یا فلان تیم اصلاً بازی بلد نیست. در این‌جا گاهی ما خودمون رو در موضع دفاع می‌بینیم و احساس می‌کنیم به هویت‌مون توهین شده؛ بنابراین بر خودمون واجب می‌دونیم که از علاقه‌مون دفاع کنیم؛ چون از نظر ما مزخرف بودن یا چرند بودن اون اثر یا بی‌عرضه بودن اون تیم می‌تونه به معنی مزخرف و چرند و بی‌عرضه بودن خودمون و یا نازل بودن سلیقه‌مون تفسیر بشه. در حالی که اصلاً این‌طوری نیست و اون موضوع بیرونی هرگز نمی‌تونه کلیت ما و درون‌مون رو تعریف و بازنمایی کنه. وقتی ما برخوردهای متعصبانه‌ای برای دفاع از علایق‌مون بروز می‌دیم، می‌تونه نشون‌دهنده این باشه که ما غیر از این علایق و موضوعات کوچیک و کم‌ اهمیت چیز دیگه‌ای در درون‌مون برای عرضه کردن و بروز دادن خودمون نداریم.  می‌د

حضورِ غیاب در ذهن مسأله‌گرا

ما روزانه شاید ده‌ها بار می‌ریم سروقت شیر آب. به‌راحتی و بدون این‌که توجهی به بودن و هستی و هدف شیر آب بکنیم خیلی راحت اون رو بازمی‌کنیم، کارمون رو انجام می‌دیم و می‌بندیم‌ش. در این حین هم ممکنه به کلی موضوع و مسأله دیگه فکر کنیم؛ افکاری که ممکنه هر چیزی باشه غیر از شیر آب. حالا فرض کنید ما یه بار مثل همیشه همین‌طوری که غرق در افکارمون هستیم شیر رو باز می‌کنیم و کارمون رو انجام می‌دیم، اما وقتی می‌خوایم شیر رو ببندیم بسته نمی‌شه. هرچی می‌چرخونیم‌ش آب قطع نمی‌شه. در این لحظه به یک‌باره متوجه حضور شیر آب در زندگی‌مون می‌شیم. هی نگاه‌ش می‌کنیم، باز و بسته‌ش می‌کنیم، به‌ش ضربه می‌زنیم، هر بلایی که به ذهن‌مون می‌رسه سرش پیاده می‌کنیم تا ببینیم کار همیشگی‌ش رو انجام می‌ده یا نه. تازه یواش یواش می‌فهمیم نقش شیر آب تووی زندگی ما چی بوده، هدف وجودی‌ش چی بوده، میزان وابستگی ما به‌ش چقدر بوده و اگه کمی هم باهوش و اهل فکر باشیم به این می‌رسیم که چقدر این دیدنی‌ترین ابزار زندگی‌مون رو نادیده می‌گرفتیم.  یا فکر کنید یه روز که هیچ کس خونه نیست لباس می‌پوشیم و می‌زنیم بیرون. در راه متوجه حضور یا غیاب

تجاوز: شناسایی افراد کودک‌فریب

افراد کودک‌فریب معمولا با یه برنامه مرحله به مرحله خودشون رو به کودک نزدیک می‌کنند. مراحلی که الزاماً همیشه به ترتیبی که این‌جا گفته می‌شه نیست ولی با کمی نگاه بازتر و درک الگوی کلی می‌شه این افراد رو شناسایی کرد و از کودک دور نگه داشت. انتخاب قربانی اشخاص کودک‌فریب معمولاً کودکانی رو انتخاب می‌کنند که آسیب‌پذیری‌های مشخصی دارند؛ مثل اون‌هایی که نیازهای عاطفی برآورده‌ نشده‌ای دارند یا منزوی‌اند یا نادیده گرفته شدند یا تووی خانواده آشفته‌ای زندگی می‌کنند یا تحت نظارت والدین‌شون نیستند. جلب اعتماد مراقبین و کودک آزارگر با برخورد گرم و حساب‌شده سعی می‌کنه اعتماد والدین یا مراقبین کودک رو جلب کنه و شک و حساسیت اون‌ها رو نسبت به خودش کاهش بده تا بتونه دست‌رسی آسون‌تری به کودک داشته باشه. مثل یه معلم دینی یا قرآن که با ابزارهای دینی اعتماد والدین مذهبی رو به خودش جلب می کنه، یا یه فرد مسن که خودش رو دل‌سوز کودک نشون می‌ده، یا یه فرد مثلاً هنرمند که خیلی تمایل داره هنرش رو به کودک‌تون یاد بده. برای جلب اعتماد کودک هم نیازهای او رو شناسایی می‌کنه و با برآورده کردن‌شون اعتماد او رو هم کسب می‌کن

تجاوز: نشانه‌های سوءاستفاده جنسی در کودک

نشانه احساسی اضطراب و افسردگی اختلالات خواب شامل کابوس یا هراس شبانه یا شب‌بیداری ترس غیرمعمول از افراد خاص یا مکان‌های خاص یا فعالیت‌های خاص، بدون هیچ توضیحی تغییر و نوسان تووی وضعیت روانی معمول کودک مثل عصبانیت و پرخاش نسبت به والدین یا خواهر و برادر یا دوستان یا حتا حیوون خونگی  گریه بیش از حد و بی‌دلیل تغییر ناگهانی تووی وضعیت تحصیلی و بی‌علاقگی به درس‌ها کاهش علاقه نسبت به دوستان، ورزش یا سایر فعالیت‌هایی که پیش‌تر به اون‌ها علاقه نشون می‌داد. ضعف عزت نفس و اجتناب از ارتباط و گوشه‌گیری علائم  اختلال پریشانی پساضایعه نشانه‌ رفتاری تغییر در عادات تغذیه‌ای، کاهش اشتها و مشکل در خوردن و بلعیدن سرکشی، عقب‌نشینی نامعقول یا تلاش برای فرار خودزنی، سوزوندن یا بریدن خود (در سنین بالاتر) تغییر نگاه کودک نسبت به بدن خودش و تصور کثیفی یا بدی بدن [وسواس شست‌وشو] بازگشت به‌ سوی رفتارهای رشدنیافته دوران نوزادی مثل شب‌ادراری یا مکیدن انگشت [یا جویدن ناخن] رفتارهای غیرمعمول جنسی یا آگاهی غیرعادی از اصطلاحات یا رفتارهای پیش‌رفته جنسی (تووی گفته‌ها یا نقاشی‌ها) انجام رفتارهای جنسی با سایر هم‌سالان خو

تجاوز: انطباق کودک با سوءاستفاده جنسی

سرآغاز اگه یه کودک توسط فردی (اغلب آشنا) به طور مداوم مورد سوءاستفاده جنسی قرار بگیره و گوش امنی برای شنیدن شکایت‌ش پیدا نکنه و از طرف دیگه جوری تربیت شده باشه که به خاطر اعتراض و شکایت‌ش سرزنش یا تنبیه شده باشه، به‌تدریج سعی می‌کنه به تنهایی و در سکوت با فاجعهٔ در حال وقوع کنار بیاد و خودش رو با اون شرایط دشوار تطبیق بده. این انطباق ناخواسته می‌تونه به صورت رازداری، درموندگی، سازش، افشای تأخیری و باتردید و یا عقب‌نشینی بروز کنه. فقط به عنوان یه نمونه از این سازش می‌تونیم به پرونده تعرض فریدمن‌ها مراجعه کنیم که یه معلم رایانه به هم‌راه پسرش به بیش از ۲۰۰ مورد تجاوز و آزار کودکان متهم شدند. این وقایع در طی ۷ سال رخ داده و در این مدت حتا یکی از بچه‌ها موضوع رو فاش نکرده. این‌جا سعی می‌کنیم هر کدوم از این شیوه‌های انطباق و سازش رو  مختصراً توضیح بدیم: رازداری فردی که کودک رو مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌ده (و غالباً از آشنایانه) سعی می‌کنه با تهدید، ترسوندن و یا تطمیع کودک رو وادار به سکوت و رازداری کنه. این تهدیدها می‌تونه شامل این موارد باشه: رفتن مادر، کشتن یا صدمه به خود کودک و عزیزا

تجاوز: عوارض و تأثیرات جنسی

جودیث بکر و هم‌کاران‌ش (۱۹۸۶) طی یه پژوهش متوجه شدند که حدود ۵۹٪ قربانیان تعرض جنسی از نوعی اختلال جنسی رنج می‌برند؛ که از این بین حدود ۷۱٪ اون‌ها تعرض جنسی رو عامل این اختلالات دونستند. این در حالیه که توی گروه کنترل (افرادی که سابق هیچ‌ گونه تعرض جنسی رو نداشتند) فقط ۲۰٪ اون‌ها وجود نوعی از اختلال جنسی رو گزارش دادند. پس تعرض جنسی می‌تونه تأثیرات مستقیمی روی فعالیت‌های جنسی قربانی داشته باشه. انواع اختلالات جنسی حالا سوالی که پیش می‌آد اینه که این اختلالات جنسی شامل چه مواردی می‌شند؟ اگه بخوایم به صورت خیلی خلاصه و فهرست‌وار به‌شون اشاره کنیم می‌شه گفت مجموع اختلالات جنسی به چهار دسته کلی تقسیم می‌شند:  ۱. اختلال در میل جنسی: کم‌میلی جنسی انزجار از رابطه جنسی ۲. اختلال در برانگیختگی: مشکل برانگیختگی جنسی در زنان مشکل نعوظ در مردان ۳. اختلال در اوج‌گیری جنسی: اختلال اوج‌گیری در زنان/مردان زودانزالی ۴. اختلال درد جنسی: انقباض غیرارادی مهبل (Vaginismus): یه مشکل جسمی که ممکنه به‌خاطر فشار وارده در زمان تعرض و تلاش قربانی برای جلوگیری از دخول ایجاد شده باشه و عضلات دهانه رحم دچار گرفتگ

تجاوز: عوارض و تأثیرات روانی (۲)

اختلالات تغذیه شخص ممکنه برای این‌که به خودش احساس کنترل‌‌داشتن بده، اقدام به کم‌خوری عصبی کنه و این‌طوری تمایل خودش رو برای کنترل داشتن رو جهان‌ش ارضا کنه. اما از اون‌جایی که این گرسنگی دادن به خود خیلی نمی‌تونه ادامه پیدا کنه، ممکنه به دنبال‌ش فرد دست به پرخوری عصبی بزنه و بعد از خوردن، خودش رو وادار کنه که غذای خورده‌شده رو بالا بیاره. این پرخوری عصبی هم ممکنه باعث مشکلات گوارشی و یا اضافه وزن بشه که خود همین اضافه وزن می‌تونه موجب احساس تن‌شرمی در قربانی بشه یا اون رو تشدید کنه.  تن‌شرمی احساس شرم از اندام و بدن خود می‌تونه دلایل مختلفی داشته باشه. یکی این‌که قربانی تصور می‌کنه داشتن این اندام‌ها متجاوز رو تحریک کرده که به‌ش تجاوز کنه و همین موضوع باعث می‌کنه که قربانی از اندام خودش شرمگین و متنفر باشه. دلیل دیگه اینه ‌که قربانی از اندام‌های جنسی خودش احساس شرم و تنفر می‌کنه و خیال می‌کنه که وجود این اندام‌ها مسبب بلایی هستند که سرش اومده. یکی دیگه از دلایل نداشتن کنترل روی بدنه. به عنوان مثال پژوهش مایکل کینگ و هم‌کارش (۱۹۹۷) نشون می‌ده که حدود ۱۸٪ قربانیان مرد در طی تعرض جنسی دچ