این روزا آدما توی خودشون فرو رفتند و روزهای سختی رو میگذرونند؛ چون وقتی به زندگی خودشون نگاه میکنند اون رو در درون منجلاب ویروس و وضعیت اقتصادی افتضاح و نظام آموزشی فلج و معضل بیکاری و مسکن و خودرو و ازدواج و کل مشکلات ریز و درشت دیگه میبینند. گاهی هم با خودشون میگند «واقعا چرا باید من در چنین زمانی و توی چنین مکانی به دنیا میاومدم». اینکه جوونیمون به فنا رفت و طعم زندگی رو نچشیدیم و فلان و بیسار. من هم نمیخوام اینجا به کسی بگم که برو شکر کن دستت قطع نشده یا کور نیستی. اما آیا نمیشه مسائل رو جور دیگهای دید؟ به تاریخ که رجوع میکنم میبینم این سرزمین طی همین دو قرن اخیر همیشه درگیر جنگ و بیماری همهگیر و قحطی و زلزله بوده. یا افراد به درد بخوری مثل امیرکبیر و مصدق و کلی آدم دیگه رو از صحنه حذف کرده. حاکمایی رفتند و اومدند و هرکدوم قواعد خودشون رو وضع کردند. یکی با پول ملت هی زن میسونده و میرفته اون سر دنیا یللی تللی، اون یکی کلاه اجباری و چادر رو ممنوع و کوچنشینی رو منحل میکرده، یکی دیگه کشاورزی رو نابود میکرده و اون یکی حجاب و دین رو اجباری میکرده... تازه اینایی که ر