بلاگستان جهانیست برای زیستن چندین زندگی در کنار زندگی خود. روایتهایی از اشکال مختلف بودن که نه در حد توئیتر لخت و بیچاک و بندند، نه عین فیسبوک راکد و بیحال، نه به اندازه اینستا ریاکارانه، نه چون تلگرام دستمالی شده و دست چندم و حتی نه همچون کتابها روتوش شده و آرایش کرده و لباس مهمانی پوشیده و رسمی. چیزهاییست روزمره و معمولی با لباس خواب و پیژامه و تاب و رکابی که هنوز بوی زندگی و بودن میدهند با کمی بوی عرق و بوی پا. نه کت و شلوار و کراوات تنش کرده؛ نه با شورت ماماندوز و بیکینی ظاهر شده. نه آنقدر نزدیک است که بدنش به بدنت ساییده شود، نه آنقدر دور که تنها صدایش به گوشت برسد. فاصلهاش آنقدریست که گرمی نفسش را روی صورتت احساس کنی و صدای پچپچش را بشنوی. نه آنچنان مطلق است که پس گرفته نشود، نه آنچنان نسبیست که قابل تکیه نباشد. انسانیست و همه محدودیتها و ضعفهایش را خوب فهمیده و میداند که تنها نقطه قوتش همین انسانیبودن و نفس کشیدن است.
اگر حوصله ندارد، از حوصله نداشتنش مینویسد، اگر چیزی برای گفتن ندارد از همین چیزی نداشتن مینویسد، اگر کاری را تمام کرده از ذوق اتمامش میگوید و اگر نیمهکار مانده از عذاب پایان دادنش حرف میزند. امروز از تصمیمات جدیش میگوید، فردا از سطحی بودن تصمیمش. دیروز از شوق آغاز میگفت، امروز از درماندگی میانه راه. امروز از عقدههایش میگوید، فردا از آرزوهایش. هم از شور جوانی و دانشگاه و سربازی میگوید، هم از مشکلات کار و بحران میانسالی، هم از مشکلات خانوادگی مینالد و هم قربانصدقه زن/شوهر و بچهاش میرود. عالَمی که اجازه میدهد در هر لحظه در هر مقطعی از زندگی که دوست داشتی نفس بکشی: کودکی، نوجوانی، جوانی، بزرگسالی، میانسالی و سالخوردگی. حق انتخاب جنسیتت را هم داری. حتی میتوانی بیزمان و بیجنسیت شوی. خمیرهای باشی بدون شکل و هویت و چهارچوب.
جهانی که حس کنجکاوی و فضولیت را با اجازه و خواست خود فرد ارضا میکند و باعث میشود که کمتر در بیرون از آن به دنبال برطرف کردنش باشی. جهانی که روی کدر و روشن زندگی و آدمها را همزمان نشانت میدهد و عینکی خاکستری برای زیستگاه بیرونیت به تو هدیه میدهد. تحفهای که به قیمت قطرهقطره اشک و ذرهذره لبخند به دست آمده...
نظرات
ارسال یک نظر