رد شدن به محتوای اصلی

«ازت خوشم می‌آد اما تا یه جاهایی»

  دقیقه

  • روایته پس از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، پیامبر به هر کدوم از یارانش مسئولیتی حکومتی محول کرد. ابوذر از ایشون درخواست کرد تا مسئولیتی هم به ایشون بدند. پیامبر گفت: «تو رو دوست دارم و هرچی رو برای خودم می‎پسندم برای تو هم می‌خوام؛ اما تو رو توی مدیریت ضعیف می‎بینم. پس هیچ‌وقت مسئولیت حتی دو نفر رو هم قبول نکن.». از پیامبر نقل شده که «خدا رحمت کنه ابوذر رو که تنها زندگی می‌کنه، تنها می‌میره و تنها برانگیخته می‌شه». نوشتند ابوذر درحالی مرد که توی یه چادر در یکی از بیابون‌های نزدیک مکه با همسرش زندگی می‌کرد.
  • می‌گند ملیجک ناصرالدین‌شاه جون خیلیا رو نجات داد و مشکل خیلیا رو حل کرد چون ناصرالدین‌شاه خیلی دوستش داشت و به حرفش گوش می‌داد. خود ملیجک می‌گه: «قدرت این‌طوری می‌کنه آدم رو؛ می‌بینی زنت، بچه‌ات و همه دور و وریا تصدقت می‌رند و زبونی فدات می‌شند. این‌طوریه که دنبال یه نفر می‌گردی که راست بگه. من راست می‌گفتم» اما هرگز نتونست چیزی بیشتر از یه ملیجک باشه. بعد مرگ ناصرالدین‌شاه هم از کاخ بیرونش کردند.
  • توی داستان خسرو شیرین، خسرو دم از عشق می‌زنه ولی هرکاری که دوست داره در کنار این ادعاش انجام می‌ده. به جاش فرهاد یه نجابت و شرافتی توش هست که بی‌اختیار باعث می‌شه آدم براش احترام قائل باشه. ولی آیا این باعث می‌شه که شیرین هم دوستش داشته باشه؟ شاید براش احترام قائل بوده و بعد مرگش «بسی بگریست شیرین برغریبیش/ فزون‌تر زان ز بهر بی‌نصیبیش» ولی اونی که شیرین سرقبرش جون داد خسرو بود، نه فرهاد.
  • پیش از انتخابات از خیلیا شنیدم که «هاشمی‌طبا چقدر خوب و بااخلاقه» می‌پرسیدم «بهش رای می‌دی؟» می‌گفتند «نه. من به فلانی رای می‌دم. این که رای نمی‌آره». 
  • حال و اوضاع بعضیا هم توی زندگی اینجوریه. شاید خیلی از اطرافیان‌شون معترف به انسانیت و خوبی‌شون باشند ولی معتقدند به درد دادن مسئولیت یا زندگی مشترک یا انتخاب نمی‌خورند...


[+] عنوان گفتاری از فیلم «حکم» کیمیایی هستش.

نظرات