عالم خواب از دیرباز سرزمین شگفتی بوده و هست. قارهای ناشناخته که هنوز هم با وجود پیشرفتهای پرشتاب، پای هیچ دانشمند مکتشفی به خاک آن نرسیده است و بر بسیاری از نظریهها دهنکجی میکند. جهانی که امکان هر تعبیر و تفسیر شخصی را باز میگذارد. هر کسی تعریف شخصی خود را از آن دارد. به باور من خواب موقعیتی است که در آن خطوط زمانی مختلف برهم میآمیزند و درهم خلط میشوند. فرصتی گرانسنگ برای نه فقط دیدن که تجربهکردن شکل دیگری از بودن و نسخه دیگری از «من». جهانی برای کارهای نکرده، حرفهای نگفته و چشیدن ترسهای نادیده.
شاید اگر خواب نبود، کار خیلیها به تیمارستان میکشید و این تنها یک جمله احساسی نیست. در پی جستارهای علمی روز هم شواهدی مبتنی بر وجود ضدخاطرات (anti-memories) به دست آمده است. از آنجایی که خاطرهها به موجب باردار شدن دستهای از نورونهای مغزی ساخته میشوند، در بدو امر باعث ایجاد عدم توازن در جریان الکتریکی دو نیمکره مغز میشوند. بنابراین مغز برای بازگرداندن تعادل الکتریکی شروع به ساخت جریانی دقیقا برخلاف جریان الکتریکی ایجاد شده ـــ یا همان خاطره ایجاد شده ـــ مینماید. این جریان الکتریکیِ خنثیکننده در واقع همان چیزی است که نامش را ضدخاطرات نهادند. و حدس میزنید بخش بزرگی از این فرایند خنثیسازی کی اتفاق میافتد؟ بله دقیقا در خواب روی میدهد. پس اگر این نعمت بیکران نبود، چه بلاهایی بر سر این ذهن آشفتهٔ نامتعادل میآمد؟ آیا این ضدخاطرات همان «سایه»ای نیست که یونگ از آن حرف میزد؟ سایهای که مجموعهای از کارهای نکرده، حرفهای نگفته، جسارتهای به خرج نداده، خشمهای فروخورده، حسادتهای نورزید و کلی نفیهای دیگر است.
نظرات
ارسال یک نظر