رد شدن به محتوای اصلی

فعل هستیدن

  دقیقه

دو فعل «هست» و «است» توی فارسی به مرور زمان دچار کج‌فهمی و سوءبرداشت شدند و به دو فعل خیلی معمولی و دم دستی تبدیل شدند یا حتی به جرئت می‌شه گفت از فعلیت افتادند. (از اینجا به بعد هر دو فعل رو فارغ از تفاوت دستوری‌شون یکی می‌‌گیرم.) مثلا به جمله "هوا سرد است" یا "علی شاد است" یا "مداد روی میز است" توجه کنید. این «است» چه معنایی رو منتقل می‌کنه؟ آیا یه حالت ساکن و منجمد و بدون‌تغییر رو القا نمی‌کنه؟ انگار که در این سردی یا شادی یا روی میز بودن هیچ حرکت و جریانی وجود نداره. در حالی که این‌جوری نیست و اینا در حال حرکت‌اند و این حرکت باید در این افعال هم نمودار باشه. اصلا انگار برخلاف لفظی که به اینا داده می‌شه ما شاهد انجام گرفتن هیچ «فعلی» در این‌ افعال نیستیم. در حالی که این هستن/استن باید مثل رفتن و اومدن و گفتن اشاره به انجام فعلی داشته باشه. و اون فعل چیزی نیست جز هستی داشتن و به هستی خود با حالتی خاص ادامه دادن (هستیدن). 

حالا بیاید به حرف سیاوش جمادی گوش بدیم و این سردی و شادی و روی میز بودن رو به جای صفتی برای فاعل، به صورت قیدی برای فعل «است» در نظر بگیریم. (می‌دونیم که صفت، حالت فاعل رو بیان می‌کنه، در حالی که قید، حالت فعل رو) چطوری؟ شاید با بازنویسی این جمله‌ها، منظور روشن‌تر بشه؛ مثلا "هوا به‌سردی می‌هستد" یا "علی شادمانه می‌هستد" یا "مداد روی میز می‌هستد". به زبون دیگه یعنی هوا با سردی به هستی خودش ادامه می‌ده و علی فعلا با شادی به هستی خودش مشغوله و در حال حاضر مداد روی میز هستیش رو سپری می‌کنه. 

خلاصه چیزی که در گذر تاریخ زیر خروارها خاک مدفون شده، اینه که هستن/استن یه فعله. تکرار می‌کنم «فعل». درست مثل رفتن، پریدن، برداشتن، نشستن، خزیدن، زدن، خوردن و هستیدن...

نظرات