از عجایب فرهنگ زبانی ما اینه که دقیقا بعد از عبارت «قصد جسارت ندارم» شروع میکنیم به جسارت کردن و بعد از «بلانسبت» دقیقا چیزی رو به اون فرد نسبت میدیم و بعد از «به چشم خواهری/برادری» دقیقا به چشم جنسی طرف رو توصیف میکنیم و بعد «به از شما نباشه» دقیقا به بهتر بودن کسی از مخاطبمون اشاره میکنیم و قبل «قابل شما رو نداره» دقیقا به جنبههای قابلدار بودن چیزی اشاره میکنیم و تا قبل از عبارت «نیازی به تعارف نیست» منتظر میشینیم تا تعارف کنند و همزمان با گفتن «بفرمایید، تعارف نکنید» داریم تعارف میکنیم و قبل از عبارت «بابا شوخی کردم» همه حرفای جدی دلمون رو میزنیم و قبل از «والا خدا میدونه» اتهامایی رو ندونسته به کسی میزنیم و بعد از «حالا گفتن نداره» دقیقا حرفایی رو میگیم که به شدت از نظر خودمون گفتنیه و با شیطنت از عبارت «گوش شیطون کر» استفاده میکنیم و بعد از «ناراحت نشیا» حرفای ناراحتکننده میزنیم و بعد از «غیبتش نباشه» پشت یکی حرف میزنیم و بعد از «به من ارتباطی نداره اما» شروع میکنیم به دخالت در چیزی که بهمون مربوط نیست و قبل از عبارت «حالا که اتفاقی نیفتاده» حتما اتفاقی افتاده و بعد از «نمیخوام منت بذارم» شروع میکنیم به منت گذاشتن و بعد از «شکر میان کلامتون» دقیقا گند میزنیم به وسط حرفای طرف.
واقعا چرا باید توی یه زبان این حجم از استفهام انکاری وجود داشته باشه؟ اگه میخوایم با پردهپوشی حرفمون رو بزنیم، چرا دقیقا توی همون جمله به همون چیزی اشاره مستقیم میکنیم که قصد داریم توی لفافه بگیم؟ این فرار به جلو از کجا سرچشمه میگیره؟
نظرات
ارسال یک نظر