رد شدن به محتوای اصلی

علیت در افق دید ما

  دقیقه

ما وقتی به‌کرات مشاهده می‌کنیم که دوتا اتفاق هم‌زمان رخ می‌دند، بین اونا رابطه علت و معلولی برقرار می‌کنیم و براساس تقدم و تاخرشون اولی رو علت و دومی رو معلول در نظر می‌گیریم. هیوم معتقده این الگوسازی و برداشت ذهنی از یه پیش‌فرض ذهنی غلط نشئت می‌گیره و اون هم اینه که اون‌چه در گذشته رخ داده، حتما در آینده هم عینا اتفاق می‌افته. پس اگه در گذشته ابتدا اتفاق «آ» رخ داده و بعدش اتفاق «ب»، این توالی حتما در آینده هم واقع می‌شه. اما هیوم این پیش‌فرض رو بی‌بنیاد می‌دونه و معتقده که این ارتباط علت و معلولیِ به‌ظاهر تخطی‌ناپذیر یه توهم ذهنیه که الزاما همیشه در جهان طبیعی برقرار نیست. یعنی همیشه بعد از اتفاق «آ» الزاما اتفاق «ب» رخ نمی‌ده. حتی اگه قبلا هزاربار این اتفاق افتاده باشه.

اما در کنار این نقد تند هیوم، یه موضوع دیگه هم درباره این رابطه علّی هست که ذهنم رو درگیر کرده. اینکه بین دو عنصر علت و معلول همیشه یه شرط مجاورت هم در پس‌زمینه ذهن‌مون وجود داره. اینکه ما همیشه علت وقایع رو در مجاورت اونا جست‌وجو می‌کنیم و محدوده مورد بررسی‌مون هم محدود به افقِ دیدِ ناچیزمونه. پس وقتی در اون محدودهٔ ناچیز یه اتفاق دیگه رو هم دیدیم که با واقعه اصلی ما هم‌رخداده، اون رو علت واقعه در نظر می‌گیریم. این در حالیه که شاید علت واقعی اون اتفاق در جایی خارج از محدودهٔ ناچیز افق دید ما باشه. چیزی که ممکنه باعث و بانی هر دو واقعه باشه. برای روشن‌تر شدن موضوع به طرح زیر نگاه کنید. هر نقطه رو یه اتفاق در نظر بگیرید. (همه این‌ وقایع تقریبا هم‌زمان در حال وقوع هستند)

حالا فرض کنید افق دید ما محدوده زرده که توش دو تا اتفاق هم‌زمان قرمز و صورتی رخ می‌ده. با مشاهده این هم‌زمانی ما یکی از این اتفاقات رو علت واقعه دیگه در نظر می‌گیریم. در حالی که اگر افق دیدمون رو به اندازه محدوده بنفش وسعت بدیم متوجه دو واقعه هم‌زمان دیگه هم می‌شیم. (خاکستری و مشکی) که یکیش (مشکی) رابطه‌ای حقیقی با واقعه صورتی داره، در صورتی که واقعه دیگه (خاکستری) همین‌طوری اتفاقی با وقایع دیگه هم‌زمان شده.

حالا اگه باز افق دیدمون رو وسیع‌تر کنیم و به میزان محدوده سبز برسونیم، متوجه یه اتفاق دیگه و یه رابطه حقیقی دیگه بین اتفاق نارنجی و قرمز می‌شیم. اما هنوز هم نمی‌دونیم که چرا دو اتفاق اول یعنی قرمز و صورتی به صورت هم‌زمان اتفاق می‌افتند. مگر اینکه افق دیدمون رو اون‌قدری گسترش بدیم که متوجه رخداد آبی بشیم. اون موقع است که تازه می‌فهمیم دو اتفاق اصلی قرمز و صورتی، اولی با واسطه و دومی مستقیما با واقعه آبی در ارتباط هستند.

می‌دونم یه کم مسئله رو پیچوندم ولی حرفم اینه که الزاما هر هم‌زمانی و هم‌جواری‌ای در اتفاقات به معنی رابطه علت و معلولی نیست. شاید علل اصلی، خارج از محدوده دید ما هستند و الزاما هم‌جوار با اتفاقات جلوی چشم‌مون نیستند. مثلا ممکنه من کلا با چهارتا شهریوری در طول زندگیم در اتباط بودم، یه سری ویژگی‌های شخصیتی مشترک بین‌شون پیدا کردم. بعد اون ویژگی‌ها رو به معنی اتفاق و این تعدد رو نشونه تکرار درنظر گرفتم و یه رابطه علت و معلولی بین ماه تولد و شخصیت اون آدما ایجاد کردم. حالا به نظرتون واقعا اینجا یه رابطه علت و معلولی برقراره یا افق نگاه ما هنوز اون‌قدر وسیع نشده که ما رو متوجه اون علت اصلی بکنه؟!

نظرات