رد شدن به محتوای اصلی

درک لحظه اکنون

  دقیقه

کیرکگور می‌گه زندگی رو به پیش زیسته می‌شه ولی رو به پس فهمیده می‌شه. این چیزیه که همه ما به طور ناخودآگاه بهش باور داریم. رویای ماشین زمان هم براومده از همین باور ناخودآگاهه؛ اینکه دوست داریم دزدکی از لحظه اکنون‌مون جلو بزنیم، تا بتونیم جلوتر از زمان اکنون بایستیم و بهش نگاه کنیم. شاید بفهمیم معنای اتفاقاتی که داریم از سر می‌گذرونیم دقیقا چیه؟ این رویا توی نگاه اول خیلی کودکانه و تخیلی به نظر می‌رسه و از لحاظ علمی هم به تناقضات مختلفی ختم می‌شه. اما ذهن ما تمایلی به پذیرش این واقعیت نداره. اغلبِ ما توی زندگی‌مون در تلاش برای پیشی گرفتن از لحظه اکنون‌مون هستیم. با خودمون می‌گیم کی بزرگ می‌شم، کی می‌تونم با خودکار مشقام رو بنویسم، کی می‌رم دبیرستان، کی مدرسه تموم می‌شه، کی دانشگاه تموم می‌شه، کی سربازی تموم می‌شه، کی بارداری تموم می‌شه، کی مستقل می‌شم، کی کرونا تموم می‌شه و... کلا توی هر مقطعی از زندگی دنبال هرچه زودتر تموم‌کردن اون مقطع و شروع مقطع بعدی هستیم؛ انگار می‌خوایم از خودمون سبقت بگیریم تا بتونیم معنای اون نقصان و نارضایتی حاضر رو درک و هضم کنیم. متوجه نیستیم که با هرچه جلوتر رفتن توی زندگی و درک بیشتر اون، کاستی‌های بیشتری رو هم توی زندگی پیدا می‌کنیم. به زبون دیگه هرچی مسافت بیشتری از زندگی رو طی کنیم و باهاش آشنا بشیم، جاهای خالی بیشتری رو هم درش می‌بینیم، عزیزان بیشتری رو درش از دست می‌دیم، ناتوانی‌های بیشتری پیدا می‌کنیم. 

از طرف دیگه باید لحظه اکنون رو به عمیق‌ترین شکل ممکن تجربه کنیم تا بعدا وقتی برگشتیم و این لحظات رو کنار هم قرار دادیم، به یه معنای درستی از زندگی برسیم. وگرنه در حالت متداول وقتی به پشت‌سر نگاه می‌کنیم هیچ‌چیزی غیر از هول زدن واسه جلوتر رفتن نمی‌بینیم. این برخورد عجولانه حاصلی غیر از یه درک سطحی از زندگی نداره که حتی اگه بعدها هم بهش رجوع کنیم معنای چندانی به دست‌مون نمی‌ده. انگار که به یه زمان خالی نگاه می‌کنیم، زمانی که هرگز زیسته نشده.

خلاصه اینکه اون جلوتر خبری نیست. اگه ما نتونیم درک عمیقی از حال‌مون داشته باشیم، توی آینده هم اتفاق چندان متفاوتی قرار نیست بیفته. قرار نیست یه‌هو یه جرقه‌ای زده بشه و یه دفعه همه سختیا و تلخیا و انتظارا معنا پیدا کنه. معنایی هم اگه باشه در همین اکنون باید ساخته بشه. اگه قرار باشه چیزی هم در آینده تغییر کنه یا درک بشه، بذرش توی همین لحظه باید کاشته بشه؛ و اون بذر چیزی نیست جز درک عمیق‌تری از اونچه که حالا داریم تجربه‌اش می‌کنیم. پس نباید عجله‌ای برای تموم شدنش داشته باشیم. اتفاقا هرچی این لحظه کش بیاد، فرصت بیشتری برای درکش داریم. فقط به شرطی که بهش توجه کنیم.

نظرات