رد شدن به محتوای اصلی

ادراک مرگ

  دقیقه

یکی از توهمات شایعی که ماها باهاش درگیر هستیم اینه که فکر می‌کنیم با شناخت یه چیزی به شناخت متضاد اون هم می‌رسیم. اما توی این فرایند مخالف‌سازی دچار خطاهای خیلی بزرگی می‌شیم. برای مثال ما رنگ رو می‌شناسیم، اما آیا بی‌رنگی رو هم می‌شناسیم؟ خیلیا اولین تصورشون از بی‌رنگی سفید بودنه، یه عده هم که با کدنویسی سر و کار دارند شاید بی‌رنگی رو برابر با سیاه (کد صفر) بدونند. ولی آیا همین سفید و سیاه رنگ نیستند؟ یا یه مثال متداول‌تر تصور غلط افراد بینا از ذهنیت افراد نابیناست. افراد بینا فکر می‌کنند کسایی که نابینا هستند همه چیز رو سیاه می‌بینند. اما توجه نمی‌کنند که سیاه «دیدن» باز یه نوع دیدنه، در حالی که این افراد فاقد هرگونه داده بینایی هستند. به عبارت دیگه افراد نابینا کلا هیچ‌چیزی «نمی‌بینند» نه اینکه سیاهی «می‌بینند». حالا بیاید مثال‌ها رو کمی سخت‌تر بکنیم. مثلا اگه به شما بگم بر اساس تصورتون از مکان، حالت بی‌مکانی رو درنظر بگیرید چه چیزی توی ذهن‌تون ترسیم می‌شه؟ در اغلب موارد آدما یه مکان خالی رو در نظر می‌گیرند. یعنی باز هم اول یه مکانی رو در نظر می‌گیرند و بعد خالیش می‌کنند. در حالی که بی‌مکانی یعنی نبود هیچ‌گونه فضایی که بشه پر یا خالیش کرد. یا مثلا می‌تونید تصوری از فکر نکردن داشته باشید؟ در بهترین حالت اینه که شما ذهن‌تون رو از موضوعات مختلف خالی می‌کنید و به خودِ «فکر نکردن» فکر می‌کنید. پس باز هم دارید «فکر می‌کنید». یا مثلا می‌تونید به بی‌زمانی فکر کنید؟ اولین تصور آدما از بی‌زمانی تصور توقف زمان در یه لحظه خاصه. اما اونا توجه نمی‌کنند که لحظه هم باز یه زمانه. نبود زمان یعنی نبود هیچ‌گونه لحظه‌ای.

حالا اگه ازتون بپرسم مرگ و نیستی رو توی ذهن‌تون چطور تخیل می‌کنید، چه پاسخی دارید؟ شایع‌ترین تصویر شما از مرگ اینه که به عنوان یه دانای کل از بالا دارید جسم بی‌جون خودتون رو می‌بیند که داره تشییع می‌شه و بقیه براتون زار می‌زنند. درحالی که مرگ به معنای توقف بینایی و شنوایی و همه داده‌های حواس پنجگانه است. درست مثل همون فرد نابینا، ما هم بعد از مرگ هیچ رنگی رو نمی‌بینیم. هیچ صدایی رو نمی‌شنویم. هیچ بو و طعمی رو احساس نمی‌کنیم. مرگ به معنای بی‌مکان شدنه. ما بعد از مرگ فاقد هرگونه مکانی هستیم. مرگ به معنای بی‌زمان شدنه. ما بعد مرگ محروم از کوچیک‌ترین لحظه‌ای هستیم. مرگ به معنای توقف اندیشه و خودآگاهیه. بعد از مرگ ما هیچ تفکری نداریم و بنابراین هیچ دسترسی‌ای به حافظه نداریم. هیچ تصوری از خودمون یا هیچ‌چیز دیگه‌ای نداریم. به عبارت دیگه دچار بی‌فکری مطلقیم. با وجود همه اینا ما واقعا چقدر به معنای حقیقی مرگ فکر می‌کنیم؟

نظرات