رد شدن به محتوای اصلی

تجاوز: فرایندهای مغزی قربانی

  دقیقه

مقدمه

بعضی از ماها تصور می‌کنیم می‌دونیم اگه خودمون یا دیگران مورد تجاوز قرار بگیریم، چه واکنشی نشون می‌دیم. انتظار ما واکنش‌هایی مثل دفاع کردن، جنگیدن، داد و فریاد کردن، فرار کردن و... است. اما در خیلی از مواقع اتفاق دیگه‌ای رخ می‌ده. اتفاقی که فاصله زیادی با تصورات ما از خودمون و دیگران داره. خیلی از قربانیان تجاوز، اعم از زن و مرد، گزارش دادند که در حین تجاوز خشک‌شون زده. اونا نه تنها توان حرکت، که حتی توان گریه کردن هم نداشتند. برای نمونه پژوهشی که گِرَگِری و لیز توی کتاب «بررسی انتظامی تعرض جنسی» انجام دادند، نشون می‌ده که ۶۰٪ قربانیان مرد هیچ مقاومتی در مقابل متجاوز نشون ندادند و خشک‌شون زده. پس می‌شه گفت انجماد و بی‌حرکتی، فارغ از جنسیت، یکی از پاسخ‌های متداول در تعرضات جنسیه.

این انجماد و بی‌حرکتی یه واکنش تکاملیه. اوضاع الان‌مون رو نبینید که خودمون رو به رأس هرم غذایی رسوندیم. ما مدت‌ها در ساختار حیات نقش شکار و طعمه رو بازی می‌کردیم. برای همین هم مغزمون بیش‌تر در نقش شکار و طعمه رشد کرده و یاد گرفته که در مواقع خطر برای اینکه توجه شکارچیان و حیوونای قوی‌تر رو به خودش جلب نکنه، به‌ناگزیر بی‌حرکت سرجاش بمونه و جم نخوره. ولی یادمون باشه که این یه پاسخ کاملاً غیرارادیه. 


انجماد تشخیص

ما معمولاً یه پیش‌زمینه‌ای از موقعیت‌ها داریم و تصوری کلی از این‌که شرایط قراره چه‌جوری پیش بره. مثلاً این‌که با پسرعمو یا دخترخاله‌مون قراره یه بازی ساده بکنیم، یا یه قرار ملاقات عادی با یه دوست‌پسر احتمالی داشته باشیم، یا یه سوال ساده از همکارمون توی اتاق‌ش بپرسیم، یا یه درخواست معمولی از رئیس‌مون داشته باشیم. اما گاهی موقعیت برخلاف پیش‌فرض‌های ما جلو می‌ره و آدما خلاف اون‌چه که انتظار داریم، عمل می‌کنند. مثل یه تلاش برای بوسیدن، یا یه دستی که از پشت کم‌کم داره به سمت پایین می‌ره، یا یه حرف یا پیشنهاد وقیحانه و... اون لحظه‌ای که ما متوجه می‌شیم اختلاف خیلی زیادی بین تصورات خوش‌خیالانهٔ خودمون و واقعیتِ وحشیانهٔ بیرونی وجود داره، خشک‌مون می‌زنه. به این توقف چند ثانیه‌ایِ عملکردهای حرکتی و ذهنی و گاهی هم فرایندهای حافظه در این موقعیت می‌گند «انجماد تشخیص». یعنی لحظه‌ای که تهدید رو تشخیص می‌دیم و ناگهان فشار روانی‌مون به شکل انفجاری بالا می‌ره و مدار دفاعی‌مون فعال می‌شه.


مدار دفاعی

توی مغز یه مجموعه به اسم مدار نجات یا مدار دفاعی وجود داره که از بخش‌های مختلفی تشکیل شده. مهم‌ترین‌شون بادامه و ساقه مغزه. بادامه (آمیگدال) مثل حسگرِ دودِ ساختمون‌ها عمل می‌کنه و مدام در حال بررسی اطلاعات محیطی برای پیدا کردن خطرات و تهدیدات احتمالیه. به‌محض این‌که این قسمت تهدیدی رو تشخیص بده، دکمه خطر رو فشار می‌ده و مغز وارد وضعیت نجات می‌شه. در وضعیت نجات اولین اتفاقی که می‌افته اینه که این مدار همه فعالیت‌هایی که از نظر خودش غیرضروری هستند رو از مدار خارج می‌کنه؛ از جمله بخش تفکر منطقی رو (قشر پیش پیشانی). به عبارت دیگه این مدار نمی‌خواد در لحظه خطر وقت‌ش رو صرف لاس زدن با افکار منطقی بکنه. افکاری که یه سرشون به خاطرات وصله و سر دیگه‌شون به خواسته‌ها و باورها و عقده‌ها و تصورات و...

نمی‌دونم تا حالا گوشی‌تون رو روی حالت ذخیره انرژی (power saving) گذاشتید یا نه. وقتی این گزینه رو انتخاب کنید خیلی از برنامه‌های کاربردی ناپدید می‌شند و از دسترس خارج می‌شند، اتصال اینترنت قطع می‌شه، نور صفحه به حداقل می‌رسه و قالب گوشی به ساده‌ترین و تیره‌ترین حالت ممکن درمی‌آد. خلاصه گوشی همه چیزایی که از نظر خودش غیرضروری هستند رو از دسترس خارج می‌کنه تا باتری گوشی رو تا حد ممکن زنده نگه داره، تا ما بتونیم پاسخ پیام یا تماس اضطراری‌مون رو به‌موقع بدیم. مدار نجات هم چنین کاری با مغزمون می‌کنه و اون رو تا حد ممکن از پردازش‌های غیرضروری خالی می‌کنه تا بتونه سریع‌ترین پاسخ رو به تهدیدها بده.


اعصاب سمپاتیک

قبل از هرچیز این ساختمون ساده‌شدهٔ دستگاه عصبی رو در خاطر داشته باشید تا به ادامه بحث بپردازیم:

سامانه عصبی خودمختار (غیرارادی) دو بخش داره. یه بخش‌ش مربوط می‌شه به اعصاب پاراسمپاتیک و بخش دیگه‌ش جزو اعصاب سمپاتیک طبقه‌بندی می‌شه. حالا فرق این دوتا با هم چیه؟ اعصاب پاراسمپاتیک فعالیت‌های بدن رو در موقعیت‌های معمولی و روزمره کنترل می‌کنه. مثلاً اینکه ضربان قلب درست باشه، معده و روده کارشون رو درست انجام بدند، فشار خون میزون باشه و از این قبیل فعالیت‌های غیرارادی. اما اعصاب سمپاتیک اغلب در مواقع حساس و اضطراری وارد عمل می‌شند و کنترل فعالیت‌ها رو به دست می‌گیرند. 

به زبون ساده‌تر اعصاب پاراسمپاتیک مثل سازمان‌ها و وزارت‌خونه‌هایی هست که وظایف متداول و مشخص‌شون رو در شرایط معمول انجام می‌دند. اما اعصاب سمپاتیک مثل سازمان مدیریت بحرانه و فقط وقتی که خطر و بحرانی پیش می‌آد کارش رو شروع می‌کنه و دستورات‌ش هم الویت اجرایی بالاتری پیدا می‌کنه.

حالا وقتی مدار دفاعی زنگ خطر رو توی مغز به صدا درمی‌آره، اولین اتفاقی که می‌افته اینه که اعصاب پاراسمپاتیک جای خودشون رو به اعصاب سمپاتیک می‌دند و دستورات این اعصاب در الویت بالاتری قرار می‌گیره. 


انجماد شوک

اگه انجماد تشخیص بیش‌تر از چند ثانیه طول بکشه مغز وارد حالت انجماد شوک می‌شه. در این وضعیت تنها حرکات و افکار نیستند که مختل می‌شند، بلکه فرایندهای دیگه‌ای هم درگیر می‌شند. اما مهم‌ترین شاخصه این انجماد اینه که ذهن کاملاً خالی خالی می‌شه و هیچ گزینه‌ای به ذهن قربانی نمی‌رسه که احیاناً بخواد از بین‌شون گزینش بکنه. حتی ذهن از کلمه‌ها هم تهی می‌شه و گرفتن زبون هم می‌شه یکی دیگه از نشونه‌های این وضعیت. پس این رو به خاطر داشته باشیم که در وضعیت انجماد شوک مطلقاً هیچ فکری به عنوان گزینه به ذهن فرد نمی‌رسه. پس نمی‌شه از فرد بپرسیم «یعنی توی اون موقعیت به ذهن‌ت نرسید فلان کار رو بکنی؟». این سوال دو پایه‌اش می‌لنگه. اول این‌که در اون موقعیت هیچ گزینه‌‌ای توی خودآگاه قربانی حاضر نیست. دوم هم این‌که اصلاً بخش تفکر منطقی از بیخ غیرفعال شده که بخواد گزینشی انجام بده.

مدت و شدت این انجماد و بی‌حرکتی به میزان نوراپی‌نفرینی بستگی داره که توسط مدار دفاعی توی مغز آزاد می‌شه. مقدار این انتقال‌دهنده عصبی هم به میزان بغرنج بودن شرایط بستگی داره.


نوراپی‌نفرین

همزمان با فعال شدن اعصاب سمپاتیک اتفاق دیگه‌ای که می‌افته ترشح هورمون و انتقال‌دهنده نوراپی‌نفرین هست‌ش. ترشح این هورمون باعث بالا رفتن ضربان قلب، بالا رفتن تعداد تنفس، افزایش فشار خون، تمرکز خون‌رسانی به عضلات، تعریق زیاد، افزایش تمرکز ،تیز شدن گوش‌ها و از کار افتادن حسگرهای درد می‌شه. اینا مجموعه کارایی هستند که فرد رو برای مواجهه با خطر آماده می‌کنند. 

البته این هورمون یه برادر بزرگ‌تر هم داره به اسم اپی‌نفرین یا همون آدرنالین معروف که تقریباً همون اثرات رو داره اما کمی کندتره و ترشح‌ش بین یک تا دو دقیقه طول می‌کشه. این هورمون به هورمون جنگ و گریز هم معروفه.


جنگ یا گریز

یکی دو دقیقه که از انجماد شوک گذشت، به لطف وجود آدرنالین فقط افکار خیلی ساده و تک‌بعدی به ذهن قربانی می‌رسه. در این موقعیت ذهن فرد دوقطبی‌سازی‌های افراطی‌ای انجام می‌ده و دو گزینه کاملاً مخالف رو توی ذهن‌ش در کنار هم قرار می‌ده. مثلاً این‌که با مهاجم درگیر بشه و خطر بیش‌تر شدن آسیب‌ها و وخیم‌تر شدن موقعیت رو بپذیره یا این‌که هیچ مقاومتی نکنه. این‌که فریاد بزنه و بقیه رو بکشونه به این صحنهٔ (از نظر خودش) تحقیرآمیز یا این‌که ساکت بمونه. این‌که همین حالا لخت از اتاق فرار کنه یا صبر کنه تا خشونت خودش به پایان برسه. این دوقطبی‌سازی افراطی باعث می‌شه قربانی نگاه اغراق‌آمیزی به موقعیت‌ش داشته باشه و نتونه درست و واقع‌بینانه به شرایط نگاه کنه. این بزرگ‌نمایی حتی درباره محرک‌های حسی هم اتفاق می‌افته و صداها بلندتر، نورها شدیدتر، دماها و لمس‌ها اغراق‌شده‌تر ادراک می‌شند که به دلیل ترشح آدرنالینه.

این‌که فرد کدوم یکی از این گزینه‌های جنگ یا گریز رو انتخاب می‌کنه، بستگی عمیقی داره با خاطرات و تجربیات گذشته قربانی توی شرایط نسبتاً مشابه. به عبارت دیگه در موقعیت خطر تنها چیزی که به داد ذهن ما می‌رسه مهارت‌های کسب‌شده و پاسخ‌های انعکاسیِ شرطی‌سازی شده است. واسه همین هم هست که نیروهای نظامی و آتش‌نشان‌ها دائماً در حال تمرین و برگزاری مانورهای مختلف هستند. این تمرین‌ها باعث می‌شه در مواقع بحرانی که خودآگاهی اون‌ها از کار می‌افته، بتونند به لطف مهارت‌های تمرین شده و پاسخ‌هایی که در درون‌شون شرطی‌سازی شده، جواب‌های غیرارادی مناسبی به خطرات بدند. اصلاً چرا راه دور بریم؛ همین مانورهای زلزله که به صورت سالانه توی کشور زلزله‌خیز ما برگزار می‌شه، برای همین منظوره. این‌که آدما در لحظه بحرانیِ وقوع زلزله به جای این‌که خشک‌شون بزنه یا به جاهای خطرناک فرار کنند، به صورت شرطی‌شده در نزدیک‌ترین نقطه امن پناه بگیرند.

پس اگه قرار باشه افرادِ در معرضِ خطر هم پاسخ‌های به‌جایی به موقعیت تجاوز بدند، باید قبل‌ش در سنین پایین به اون‌ها مهارت‌های لازم برای چنین شرایطی آموزش داده بشه و حتا مانورهایی برای شرطی‌سازی پاسخ‌های مناسب، برگزار بشه تا اگه در لحظه بحران خودآگاه اون‌ها از مدار خارج شد، بخش ناخودآگاه‌شون گزینه‌های مناسبی در دسترس داشته باشه.


انجماد گزینه‌های نامناسب

اگه قربانی بنا به شرایط نه امکان درگیری رو داشته باشه و نه امکان فرار و نه مهارت‌های کسب‌شده‌ای برای چنین شرایطی داشته باشه و نه پاسخ‌های شرطی‌سازی شده‌ای در چنته داشته باشه، دیگه گزینه‌ای براش نمی‌مونه جز این‌که به انجماد و بی‌حرکتیِ غیرارادیِ خودش ادامه بده تا شاید متجاوز علاقه‌ش رو از دست بده و از خشونت دست بکشه.


از حال رفتن

اگه با وجود انجماد، متجاوز خشونت‌ش رو متوقف نکنه و حتی اون رو شدیدتر هم بکنه، مغز مجبور می‌شه یه تصمیم دیگه بگیره. اون وقتی می‌بینه در جهان بیرونی نمی‌تونه از موقعیت فرار کنه، سعی می‌کنه لااقل در بُعد ذهنی از موقعیت فرار کنه و با بی‌هوش کردن فرد اون رو از همه فشارهای روحیِ وارده خلاص کنه و جلوی آسیب روانی بیش‌تر رو بگیره.


[+] سایر یادداشت‌ها درباره تجاوز.
[+] پرسش‌نامه خشونت جنسی.
[+] خلاصه نتایج پرسش‌نامه.

نظرات