دقیقه
در هر ارتباطِ دو سویه، خودِ رابطه به عنوان شخصیتي مستقل و واسط، سومین سویه آن ارتباط است، که روحي مستقل دارد. باید بگذاریم این روح، روح بماند. نباید به زور، این روحِ بیشکل و بیبُعد را در کالبد محدود و تکبعدی کلمات و نامها احضار کنیم؛ چون واژهها گاهاً توانشِ مبتذل کردنِ روحِ مفاهیم را دارند؛ کلماتي مانند عشق، دوستی، علاقه، اشتیاق، رفاقت و... اگر مفهومي در یک رابطه غایب است، به زورِ کلمات نمیتوان آن مفهوم را به رابطه تحمیل کرد. اگر هم مفهومي در یک رابطه حاضر است، نامها فقط آن مفهوم را محدودتر و ناچیزتر میکنند، نه غنیتر. مسئله اصلی رضایت دوطرف از آن مفهومِ زندهٔ بینام، به عنوان مترجم رابطه، است؛ فارغ از اینکه هر کدام در نزد خود، چه نامي بر آن روح مینهند. (که ای کاش ننهند)
نظرات
ارسال یک نظر