رد شدن به محتوای اصلی

همدردی

  دقیقه

یکی از عادتای متداول بعضی از ماها اینه که تا یکی شروع می‌کنه از یه درد یا مشکل‌ش حرف می‌زنه سریع می‌خوایم به‌ش ثابت کنیم دردش اون‌قدرا که فکر می‌کنه بزرگ و مخصوص به او نیست، بلکه یه احساس کاملاً عمومیه و حتا از اون بدترش برای خود ما در فلان زمان اتفاق افتاده. و بعد هم به دنبال‌ش سعی می‌کنیم به طرف بقوبولونیم که این او هست که زیادی سخت گرفته و زیادی مسئله رو بزرگ کرده. اگه یه کم شل بگیره مشکل می‌گذره. ولی در این‌جا چندتا مسئله وجود داره:

آ. هدف فرد از مطرح کردن مشکل‌ش با ما تقاضای راه‌حل نیست. مگر این‌که خیلی روشن و شفاف از ما راه‌حل بخواد. ولی در بیش‌تر موارد فرد فقط دنبال یه گوش شنوا و یه شاهد برای رنجیه که داره تحمل می‌کنه. این‌که رنج‌ش دیده بشه. رنج‌های ناگفته و پنهانی بی‌فایده‌ترین و تحمل‌ناپذیرترین رنج‌ها هستند. چون حتا اعتباری که ما گاهاً به خاطر از سر گذروندن مشکلات‌مون کسب می‌کنیم هم در اون‌ها وجود نداره. یه درد به‌کلی بی‌ثمر. و این خیلی هضم‌ش سخته.

ب. موضوع بعدی عمومیت بخشی به اون مشکله. یکی از ضدحال‌ترین چیزایی که می‌شه به یه نفر گفت اینه که تو هم مثل میلیون‌ها نفر دیگه هستی‌. آدما دنبال تشخص‌بخشی به خودشون هستند و حتا تمایل دارند این اختصاصی کردن رو به دردها و رنج‌هاشون هم تعمیم بدند. این‌که این بلا فقط به سر من داره می‌آد، فقط من این‌قدر بدشانس‌ام، فقط من عزیزم رو از دست دادم و عزیز من عزیزتر از باقی عزیزا بود و... وقتی آدما به‌خاطر این‌چنین دردهایی ناراحت و غمگین هستند، بدترین رفتار ممکن اینه که بشینی برای طرف صغرا و کبرای منطقی ردیف کنی که تو و دردت دقیقاً شبیه به هزاران هزار نفر دیگه هستید. اجازه بدیم لااقل این احساس خاص‌بودگی و اصالت درد به‌شون کمی احساس خاص‌بودگی و تسکین بده. به‌تر از اینه که خیال کنند این دردشون هم اونا رو خاص نکرده‌.

پ. درددل کردن آدما رو تبدیل به مسابقه کی بدبخت‌تره نکنیم. به فرد این اطمینان رو بدیم که مشکل‌ش واقعاً بزرگه و از سر گذروندن‌ش کار خیلی دشواریه. امیدواریم بتونه از پس‌ش بربیاد. کمکی هم اگه خواست و تونستیم براش انجام می‌دیم. این معمولاً تمام چیزیه که آدما در موقع درددل کردن به‌ش نیاز دارند. ولی کوچیک‌ کردن درد و مشکل فرد دوباره اون احساس تشخص و خاص‌بودگی‌ش رو خدشه‌دار می‌کنه و ناراحتی‌ش رو بیش‌تر می‌کنه.

ت. مسئله آخر هم اینه که مشکل رو بیندازیم گردن سخت‌گیری زیاد فرد و این‌که اگه یه کم شل‌تر بگیره موضوع چندان هم جدی نیست. بحث سر اینه که در حال حاضر، در وضعیت ذهنی اون فرد، این مشکل با این شدت و بزرگی تصویر شده و حضور داره‌‌. چنین حرفی از جانب شما باعث نمی‌شه اون فرد تصویر ایجاد شده رو تغییر بده، بلکه فقط به این نتیجه می‌رسه که درک نشده‌. و این درک نشدن باز اون احساس شاهد داشتن برای رنج‌ش رو زیرسوال می‌بره. چون شاهد داره می‌گه که اون درد خیلی هم بزرگ نیست و لابد از سر گذروندن‌ش هم اعتبار خاصی در پی نداره. پس این درد براش می‌شه مثل همون دردای ناگفتنی و پنهانی بی‌ثمر که تحمل‌شون طاقت‌فرساست.


+ همه اینا نظر شخصی منه. خودتون اول همه گزاره‌ها یه «به نظر شخصی من» اضافه کنید.

نظرات

  1. به نظرم قلم‌ات بسیار تواناست در نوشتم وتفهیم چیزهایی که بیانشون سخته. بنویس....

    پاسخحذف
  2. من هم با نظر اول موافقم ...

    پاسخحذف

ارسال یک نظر