رد شدن به محتوای اصلی

زیبایی‌شناسی قربانیان

  دقیقه

تذکر: پیشاپیش از تمامی نزدیکان قربانیان برای بررسی غیراحساسی و گاهاً صراحت گستاخانه این متن عذرخواه‌ام. اما به باور من، چنین بررسی‌هایی برای روشن شدن برخی از ابعاد اجتماعی این کشتارها، بی‌فایده نخواهد بود.

آغاز

در جنبش‌های اخیر، یکی از موضوعات تأمل‌برانگیز برای من، بحث معیارهای گزینش قربانیان از سوی رسانه‌ها و کاربران است. این‌که چرا برخی از نام‌ها و اشخاص بیش از دیگران تکرار می‌شوند و مورد توجه قرار می‌گیرند؟ برای مثال چرا از میان قربانیان ۸۸ اولین شخصی که به ذهن غالب افراد متبادر می‌شود ندا آقاسلطان است نه مسعود هاشم‌زاده؟ یا مثلاً چرا در بین کشته‌شدگان ۹۶ فرد شاخصی به ذهن اکثریت نمی‌آید، کسانی چون حسین رشنو، نعمت‌الاه صالحی، سارو قهرمانی، وحید حیدری؟ یا چرا برای اعتراضات ۹۷ نوید افکاری و برای اعتراضات ۹۸ پژمان قلی‌پور تبدیل به چهره‌هایی شاخص‌تر می‌شوند؟ به نظر من، پاسخ کوتاه این پرسش «زیبایی‌شناسی» است. اما این زیبایی‌شناسی ابعاد و جنبه‌های گسترده‌ای دارد غیر از آن معنای متداولِ زیبایی برای ما.


داستان 

یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زیبایی‌شناسی، قصه یا داستان یک قربانی است. ذهن ما از هر مفهوم یا رخدادی، برای خود قصه‌ای می‌سازد تا با پیوند دادن آن با سایر مفاهیم و رخدادهای پیشینِ حافظه‌ش یا با ساخت یک ساختار منسجم و یک‌پارچه، آن را به خاطر بسپارد. به قول جاناثان گاتشال: «انسان حیوانی قصه‌گو است». البته همه قصه‌ها برای ما بار و ارزش یکسانی ندارند. آن روایت‌هایی که بار سوگ‌واره‌ای (تراژیک) بیش‌تری داشته باشند و غم و عشق را توأمان در ما برانگیزند، به‌یادماندنی‌تر خواهند بود و به شکل عمیق‌تری در حافظه ما به ثبت می‌رسند. البته این سوگ‌واره‌ها ممکن است در قالب‌هایی چون تصویر، صدا یا نوشته، باشد. به عنوان نمونه سوگ‌واره ندا آقاسلطان در قالب تصویر روایت می‌شود، سوگ‌واره نوید افکاری در قالب صدا و سوگ‌واره ترانه موسوی در قالب نوشته. این قالب‌ها با همین ترتیب، میزان تأثیرگذاری‌یشان کاهش می‌یابد؛ مگر این‌که با عناصر و نمایه‌های دیگری تشدید شوند؛ چرا که میزان باورپذیری و سندیت آن‌ها کاهش می‌یابد. مثلاً روایت ترانه موسوی هنوز هم برای بسیاری باورپذیر نیست و صحت آن، برای عده‌ای، مورد تردید است، چرا که چیزی جز متن درباره آن وجود ندارد؛ متنی مبنی بر این‌که یک آرایش‌گر چشم رنگی و زیبا اندکی پس از دستگیری، به دلیل پارگی در ناحیه رحم و مقعد، در بیمارستان بستری شده؛ اما پس از مراجعه بستگان چنین فردی در آن بیمارستان وجود نداشته و چندی بعد در حومه قزوین جنازه سوخته او را می‌یابند. چنین روایت بریده‌ای در ذهن مخاطبان کامل و تبدیل به سوگ‌واره‌ای یک‌پارچه می‌شود. این‌که زنی به دلیل زیبایی‌یش مورد تعرض قرار گرفته و برای از بین بردن مدارک جنایت، پس از آسیب‌دیدگی، کشته و سوزانده شده و خانواده که برای سکوت مورد تهدید قرار گرفته است. و همین سکوت خانواده و عدم روایت داستان این قربانی، موجب تمام تردیدهای موجود شده.

پس داستان هر قربانی، یکی از مهم‌ترین جنبه‌های توجه و پرداختن به اوست؛ و بخشی از وظیفه نزدیکان هر قربانی روایت همین داستان است. به عنوان مثال جان‌باختگان بلوچ، با وجود تعداد بالایشان، به دلیل کمبود امکانات و ساختار فرهنگی که به عدم روایت داستان زندگی قربانیان از سوی آشنایان‌شان منتج شده، توجه فردی چندانی را به خود معطوف نکرده‌اند؛ به جز در یک مورد.


چهره

جنبه دیگر زیبایی‌شناسی، زیبایی و معصومیت چهره قربانی‌ست. لویناس می‌گوید «چهره، دیگری‌ای است که از من می‌خواهد نگذارم به‌تنهایی بمیرد؛ گویی که چنین کاری مرا در مرگ او شریک {جرم} می‌کند». حال هرچه چهره قربانی زیبایی و معصومیت بیش‌تری داشته باشد، فریاد و التماس‌ش برای زنده ماندن‌ بیش‌تر شنیده و تکرار می‌شود. 

جنبه سوگ‌واره واقعه نیز آن‌جا است که ما از پیش خبر داریم که این چهره دیگر زنده نیست؛ اما فریاد زندگی‌خواهی‌یش همچنان پس از مرگ، در گوش و چشم مخاطب می‌پیچد و او را متأثر و معذب می‌کند. متأثر از بی‌فایده بودن آن فریاد و معذب از این‌که کاری برای نجات این چهره نکرده و به‌نوعی در مرگ او شریک گشته است. برای نمونه چهره خون‌آلود ندا آقاسلطان و چشم‌های خیره او به دوربین، چنین فریادی را در خود منعکس می‌کند. 

البته این جنبه از زیبایی‌شناسی روی دیگری هم دارد و آن این است که اگر چهره‌ای به اندازه کافی زیبا و معصوم نباشد، احتمال تأثیرگذاری‌یش بر روی مخاطب کاهش می‌یابد و رسانه‌ها و کاربران کم‌تر تمایل دارند به صاحب آن چهره بپردازند. 


سن و جنسیت

معصومیتی که پیش‌تر توضیح دادیم در چهره زنان بیش‌تر از مردان و در چهره افراد کم سن و سال بیش‌تر از بزرگ‌سالان نمود می‌يابد. برای همین می‌توان گفت توجه اجتماعی به قربانیان زن بیش‌تر از مرد و به قربانیان کم سن و سال بیش‌تر از افراد جاافتاده است. برای مثال به حدیث نجفی ۲۲ ساله و نیکا شاکرمی ۱۶ ساله بیش‌تر پرداخته می‌شود تا به جواد حیدری ۴۰ ساله.

البته این موضوع دلیل دیگری هم دارد و آن میزان زندگی نابود شده است. هر چه که قربانی سن کم‌تری داشته باشد، سالیان بیش‌تری از زندگیِ پیش‌رویش توسط قاتلین از بین رفته و همین موضوع جنبه سوگ‌واره آن را بیش‌تر می‌کند.

هوش و استعداد

همان‌طور که از سال‌های از دست رفته سخن به میان آمد، از هوش و استعداد از دست رفته هم می‌توان سخن گفت. هرچه قربانی باهوش‌تر و خوش سر و زبان‌تر باشد، مرگ‌ش هم بیش‌تر موجب تأثر مخاطب می‌شود. مثلاً این‌که مانند سارینا اسماعیل‌زاده تحلیلی پذیرفتنی و هوشمندانه از زمانه خود ارائه دهد، یا مانند غزاله چلابی کوهنورد باشد، یا مانند کیان پیرفلک کاردستی خلاقانه بسازد، یا مانند مهرشاد شهیدی آشپز حرفه‌ای باشد.


محرومیت و نقصان

محرومیت و فقدان در زندگی قربانی هم می‌تواند عاملی برای جلب توجه مخاطبان باشد؛ چرا که آن‌ها احساس می‌کنند قربانی بدون چشیدن یک زندگی متداول و در محرومیت جان سپرده است، بی‌این‌که فرصت پر کردن فقدان‌هایش را داشته باشد. برای نمونه محسن محمدپور که در کنار تحصیل مجبور بود به کارگری ساختمان مشغول باشد، یا نوید افکاری که مجبور بود در کنار کشتی‌گیری گچ‌کاری کند، یا نیکا شاکرمی که در کودکی پدرش را از دست داده بود، دارای چنین جنبه‌هایی هستند.


روزآمدی

زمانی که اعتراضی برای آزادی و پذیرش خواسته‌های نوین صورت گیرد، آن قربانیانی بیش‌تر مورد توجه قرار می‌گیرند که نمود بیرونی روزآمد و امروزی داشته باشند، نه سر و وضعی پیش‌داده و سنتی. گویی چنین قربانیانی بیش‌تر خواهان آزادی‌اند. از همین رو است که می‌بینیم مثلاً، برخلاف معمول، به جای این‌که خود مینو مجیدی به عنوان قربانی مورد توجه قرار بگیرد، دخترش با سر تراشیده و سر و وضع روزآمدتر در رسانه‌ها پررنگ می‌شود یا نیکا شاکرمی با سر و شکل پانک و مهرشاد شهیدی و حدیث نجفی با ظاهر امروزی مورد توجه قرار می‌گیرد.


شور زیستن

جنبه بعدی، بازنمایی شور زندگی در قربانیان است. هر نشانه و تصویر و خاطره و یادبودی که بازنمای شور و شوق زندگی در قربانیان باشد، توجه بیش‌تری را به خود اختصاص می‌دهد. تصاویری مثل رقص و پایکوبی و خواندن آهنگ و مسخره‌بازی و برنامه‌ریزی برای آینده و خوشحالی برای دکتر شدن و درخت کاشتن و آموزش مشتاقانه آشپزی و خرید کت و شلوار برای عروسی و... درباره قربانیان می‌تواند روایت‌گر شور زندگی در آن‌ها باشد. 


پایداری بازماندگان

جنبه دیگری که سوگ‌واره قربانیان را تکمیل می‌کند، پافشاری آنتیگونه‌وار بازماندگان برای حق‌خواهی است و اجازه ندادن به وجدان اجتماعی، برای فراموش کردن قربانیان. کسانی مانند گوهر عشقی که یادآور هر روزه مرگ پسرش ستار بهشتی است، یا خانواده افکاری که با شهامت تمام اجازه فراموش شدن نام نوید را نمی‌دهند، یا محبوبه رمضانی که پنج انگشت گره‌ کرده‌ش نمادی شد برای ابدی شدن پنج گلوله‌ای که به پسرش پژمان قلی‌پور شلیک شد، همه و همه تکمیل‌کننده تصویر سوگ‌واره‌ای قربانیان است و آنان را در حافظه جمعی جامعه، زنده نگه می‌دارد.


پایان

مجموعه این موارد باعث می‌شود که به قربانیان در رسانه‌ها توجه شود و کاربران نام آن‌ها را تکرار کنند. پس بدترین کار ممکن این است که اطرافیان و نزدیکان یک قربانی در قبال او سکوت کنند و روایتی از داستان قربانی ارائه ندهند و راوی شور و استعداد قربانی نباشند و از این طریق مایه فراموشی او را فراهم کنند تا مسئولین مرگ‌ش نیازی برای پاسخ‌گویی برای خود احساس نکنند. تلاش حاکمیت برای ترساندن بازماندن و فشار به آن‌ها برای سکوت هم نشان‌گر همین ترس آن‌ها از بازگو شدن داستان قربانیان و پرداختن به آن‌هاست. پس باید تا حد ممکن در مقابل آن ایستادگی کرد.

البته کل این نوشته سوی دیگری هم دارد که به دلیل حساسیت مسئله، به آن نمی‌پردازم. اما با کمی دقت، از لابه‌لای سطور می‌توانید بدان پی ببرید.

نظرات

  1. درمورد قربانیان هواپیمای اوکراینی هم دقیقا همین بود.

    پاسخحذف
  2. سلام و درود بهنام عزیز

    تحلیل و نظر بسیار خوبی ب مقوله‌ی زیبایی شناسی (Aesthetics) داری ک شامل فلسفه‌ی ذهن و علوم شناختی هم بود .
    مرسی
    شاد و سلامت باشی

    پاسخحذف
  3. متاسفانه باید بگم تقریبا در اغلب موارد همینه. ما مشابه این قضیه (منتها از یه زاویه و جنس دیگه رو) در خصوص کشورها هم داریم؛ کشورایی مثل افغانستان و پاکستان و عراق و سوریه چون اسمشون با جنگ و ناامنی گره خورده، اخبارشون نه‌تنها در صدر نمیاد بلکه هیچ واکنش جهانی خاصی هم در پی نداره اما کافیه توی یکی از خیابونای فرعی و خلوت پاریس یا یه ایستگاه متروی نه‌چندان مهم لندن یا یه مدرسه معمولی تو آمریکا یه حادثه‌ای به مراتب خفیف‌تر از همتایان خاورمیانه‌ایش رخ بده تا تمام کشورها واکنش نشون بدن و محکوم کنن و مردم جلوی سفارتخونه‌های اون کشور شمع روشن کنن و گل اهدا کنن و ساختمونای معروف هم‌رنگ پرچم اون کشورا بشن و الی آخر. ذهن مخاطب به ناامنی دربارۀ گروه اول عادت کرده و براش خیلی طبیعیه که سالی چند هزار نفر اونجاها کشته و زخمی و قربانی تجاوز بشن اما دربارۀ گروه دوم براش باورپذیر نیست که توی قارۀ امنیت و رفاه و صنعت، بخواد بمب‌گذاری و تیراندازی و انتحاری و فلان رخ بده.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. باهاتون موافق‌ام و نکته بر سر همین زیبایی‌شناسیه‌. چون جهان امروز هنوز به اندازه نیچه واقع‌بین نشده که بفهمه واقعیت و حقیقت الزاما زیبا هم نیست. در مناسبات فعلی حق با اونیه که زیباتر خودش رو بیان می‌کنه، نه دلخراش‌تر. چرا رسانه‌های غربی یه‌هو فهمیدند یه کشوری هم تووی خاورمیانه به اسم ایران وجود داره؟ به خاطر جنبه زیبایی‌شناسانه آرمانی که دارند ارائه می‌دند‌. (فارغ از این‌که من با این چشم داشتن به بیرون موافق باشم یا نه)
      یه بحث دیگه هم اینه که اونا رو لایق اون اتفاقات بدونند یا نه. برای توضیحات بیش‌تر، دوست داشتید به شرح آزمایش لاسانا هریس تووی این یادداشت مراجعه کنید:
      https://arezeh.blogspot.com/2020/07/blog-post_18.html

      حذف

ارسال یک نظر