توی اون نظریه ماغ یکی از محرکهای خیلی فعالِ غریزه فرار از سکوته. مثل وقتایی که توی تاریکی و سکوت قدم میزنیم و یهو یه ترسی از آرامش قبل توفان بهمون دست میده و گاهی کاملا به طور ناخودآگاه میزنیم زیر آواز یا با خودمون حرف میزنیم. شاید این یه واکنش تکاملیه؛ واسه وقتی که شبا رو بیپناه توی جنگلا سپری میکردیم و برای دور کردن حیوونای وحشی که ممکن بود پشت هر بوته و تنه و سنگی پنهون شده باشند، سروصدا ایجاد میکردیم. حالا دیگه اون خطرات از بین رفته، ولی واکنش تکاملی ما هنوز سر جاشه.
الان شاید خبری از حیوون وحشی در جهان بیرونی نباشه، اما تا دلتون بخواد حیوون وحشی درونی توی کمین روان ماست؛ از سگ سیاه افسردگی گرفته تا جوجه اردک زشت درون و کلی جک و جونور دیگه. فقط منتظر چند دقیقه سکوت ذهن ما هستند تا از هر طرف بهش هجوم بیارند. به همین خاطر دیگه نه فقط توی فضاهای باز و شلوغ و پرخطر که در اندرونیترین و ایمنترین فضاها هم باید این غریزه فرار از سکوتمون رو فعال نگهداریم تا این جونورای درونی تیکه پارهمون نکنند. گوشی همراه و شبکههای اجتماعی اسکرولشونده یکی از دمدستیترین ابزارا برای فراره. این موضوع یکی از دلایلیه که این گوشی وامونده همیشهٔ خدا به دستامون چسبیده تا به ذهنمون لحظهای فرصت ندیم تا هیولاهاش رو بیدار کنه! از اون طرف به خاطر این گریز مداوم از سکوت ذهنی، اجازه خودکاوی و خوداندیشی هم داده نمیشه و اینطوری تر و خشک توی این فرار مداوم، با هم میسوزند.
نظرات
ارسال یک نظر