نماد آزاداندیشی چیه؟ از کجا معلوم میشه یکی آزاداندیشه؟ اینکه کلیشهها و معیارهای حاکم و گرایشای اقتصادی و سیاسی و مذهبی بر قضاوت و کنشش تاثیر نذاره؟ آزاداندیشی تا کجا میتونه پیش بره؟
توی یه مصاحبه از مارکوزه (عضو مکتب فرانکفورت) میپرسند چرا اعضای این مکتب و به خصوص آدورنو (عضو دیگه مکتب) اینقدر پیچیده و سخت و ثقیل و مغلق مینویسند، طوری که از نوشتههاشون به سختی میشه چیزی فهمید.
مارکوزه اول میخنده و میگه واقعیت اینه که من هم از کتابای آدورنو چیز زیادی نمیفهمم :) بعد میگه اما یکی از دلایل این غامضنویسی اینه که به نظر آدورنو نظام سرمایهداری (شما بخونید هر نظام حاکم اقتصادیـــسیاسیـــاعتقادی) بر تکتک واژهها و جملهها و حتی قواعد دستوری زبان هم نفوذ کرده و با تغییر معانی و مفاهیم نه تنها بر زیست طبقه زیرنفوذ به عنوان نیروی کار حاکم شده، بلکه به جهان ذهنی این نیروها هم دست دراز کرده تا حتی در جهان ذهنی هم به چیزی خلاف منافع نظام حاکم نتونند بیندیشند. برای مثال به واژه «منابع» توی عبارت «منابع انسانی» دقت کنید. اینجا انسان در حد یکی از صدها منابع یه سازمان معرفی میشه. به همین خاطر آدورنو سعی میکنه از این قواعد حاکم بر واژگان و دستور زبان، ذهنش رو تطهیر کنه.
شاید این نظر در نگاه اول مسخره به نظر برسه، چون زبان قبل از اینکه یه ابزار درون فردی باشه، یه وسیله بین فردیه و نیاز به تفاهم طرفین بر سر معانی اونه. اما با کمی فاصله که به موضوع نگاه میکنیم، میبینیم پر بیراه هم نمیگه. فقط کافیه به دایره واژگانی پرکاربرد جامعه خودمون دقت کنیم تا ببینیم در طی همین ۴۰ سال چه مفاهیمی از چه واژههایی رخت بربستند و چه معانی نویی به واژهها الصاق شدند: انقلابی، بسیجی، فتنهگر، خس و خاشاک، اراذل و اوباش، مستضعف، آقازاده، حاجی، متصل، اصلاحطلب، اصولگرا، لباس شخصی، پاسدار، عدالت، امید، برادری، حجاب، ارشاد، هدایت، امر به معروف، استکبار، جاسوس، تورم، معاند، سفره انقلاب، تشخیص مصلحت، متدین، مردم، جمهوری، بیتالمال، مبارزه با فساد، حقوق مصرفکننده، اقتصاد مقاومتی، نرمش قهرمانانه، انتقام سخت، خودی، غیرخودی و...
[+] برای مطالعه بیشتر درباره تاثیر حاکمیت سیاسی بر زبان، میتونید به این یادداشت مراجعه کنید.
نظرات
ارسال یک نظر