رد شدن به محتوای اصلی

«زن» زندگی آزادی

  دقیقه

این روزا بعضیا سعی کردند سویه‌های جنسیتی به این جنبش بدند و حتا اون رو به حرکات فمنیستی بچسبونند و با شعارهای برابرنهادش (مرد، میهن، آبادی) در تلاش برای تعدیل‌ش باشند. بعضیا هم علیه این شعار جدید موضع می‌گرفتند، اون هم فقط با این استدلال که همین سویهٔ زنانه باعث جهانی شدن این جنبش شده و توجه‌ها رو به خودش جلب کرده. گویی که قبل‌ش مردم نشستند کلی فکر کردند که چه شعاري بدند که جهانیان خوش‌شون بیاد. به نظرم این وسط یه جنبه‌هایي از موضوع نادیده گرفته شده:

آ. اولین موضوع اینه که این «زن» رو به‌‌مثابه یه کلیدواژه ببینیم که داره به یه مسئله کلی‌تر و بنیادین‌تر اشاره می‌کنه و اون برابرئ جنسیتیه. این‌که بخشي از اختلاف‌ها و گسست‌های جنسیتئ موجود در جامعه حاصل همین حقوق نابرابره. چراکه تبعیض یکي از عوامل ایجاد دشمنئ ناخواسته‌ است. شما کافیه بین دو برادر یا دو خواهر تبعیض قائل بشید تا به‌راحتی اونا رو با همدیگه دشمن کنید. این نابرابری خودش زاییدهٔ نگرش دینی و فقهی در قوانین حاکمیته. پس این کلیدواژه «زن» نمادیه برای مخالفت با این استبداد دینئ حاضر، با تمام مؤلفه‌های دیگه‌ش مثل دخالت در روابط عاطفئ آدما، در زمان شادی و غم آدما، در روزه‌دارئ اجباری، منع نیمي از جامعه از مناصب کلیدئ کشور (به‌علاوه اقلیت‌های دینی و قومی)، تعیین تکلیف برای این‌که چه ورزش یا هنري رو کیا، کجا، چطور حق دارند انجام بدند، چه آثاري منتشر بشه، چه باورهایي حق کار داشته باشند، چه کساني حق تحصیل داشته باشند و...

ب. همه بحث‌ها بر سر واژه «زن» در این شعاره. یعنی کسي با «زندگی» و «آزادی» مشکلي نداره، درست؟ خب حالا بیایم ببینیم این دو چطور ممکن می‌شه. با شنیدن کلمه «زندگی» اولین مفاهیمي که به ذهن‌مون می‌آید چیا هستند؟ تولد؟ زایش؟ عشق؟ ارتباط؟ (حداقل اینا چیزایيه که به ذهن من می‌آد) اگه این مفاهیم برای بقیه هم مثل من عمومیت داشته باشه، برای اکثریت جامعه در کنار زنان معنا پیدا می‌کنه. قطعاً زندگی در زنان خلاصه نمی‌شه، ولی بدون زنان هم ممکن نیست. حتا از حیث زبان‌شناسی هم واژه «زن» از واژه زندگی و زایندگی گرفته شده. از طرف دیگه، از اون‌جایي که زنان مهم‌ترین نقش رو در پایه‌ای‌ترین ارکان تربیت نسل‌ها دارند، پس همون‌ها هستند که می‌تونند آزادی رو به فرزندان یاد بدند و این‌طوری به شَوَندِ آزادی کمک کنند. اما این آموزش نمی‌تونه محقق بشه، مگر این‌که خود اون زنان هم به معنای واقعی آزاد باشند و در فضایي آزاد و بدون هراس و سرکوب و تبعیض تنفس کنند.

پ. مسئله بعدی اینه که اگه به تفاوت اکتسابی و غیرذاتئ رویکرد مرد و زن به جهان باور داشته باشیم، این‌که مردان معمولاً محاسبه‌گرا، کل‌نگر، فایده‌محور، قاعده‌جو، زبان‌گریز و قدرت‌طلب تربیت می‌شند؛ و زنان معمولاً شهودگرا، جزءنگر، میل‌محور، تکینه‌جو، زبان‌پذیر و رابطه‌طلب پرورده می‌شند؛ پس شاید بشه گفت که جامعهٔ فعلئ ما داره در یه نگرش مردانه غرق می‌شه و به‌نوعي شاهد غیبت نگرش زنانه در بسیاري از جنبه‌هاش هستیم. پس این شعار «زن» می‌تونه فریادي ناخودآگاه باشه برای بازگردوندن دوبارهٔ این نگرش زنانه به فضای اجتماعئ خشک و بی‌روح و مکانیکئ جامعهٔ حاضر، که نه فقط برای زنان، که حتا برای مردان هم تحمل‌ناپذیر و فرساینده شده. اگه از منظر روان‌شناسی یونگی هم بخوایم نگاه کنیم، جنبه‌های زنانه وجود مردان (اَنیما) در این جامعه اسلامی سرکوب می‌شه. به عبارت دیگه، این زنانگی هم در وجه اجتماعی و هم در وجه فردی داره به محاق برده می‌شه و هرچه بیش‌تر روابط رو مکانیکی و بازاری می‌کنه. پس شاید بشه گفت تووی این شعار این جنبه‌های زنانه از وجود آدم‌هاست که داره فریادشون شنیده می‌شه.

هم جست‌وجوی زن برای یافتن عنصر گم‌شدهٔ مردانه‌ش و هم جست‌وجوی مرد برای یافتن عنصر گم‌شدهٔ زنانه‌ش ضروری است، ولی {…} چون دنیا عمدتاً تحت کنترل مردان بوده است و مردان نقشي فرعی برای زن قائل بوده‌اند. بنا بر این، تا زماني که زنان در دنیا حقوق برابري با مردان نداشته باشند، احتمال این‌که مردان بتوانند زنانگئ مفقود شدهٔ درون‌شان را بیابند، خیلی کم است.

رابین رابرتسون | یونگ‌شناسی کاربردی | ت سرگلزایی


[+] شاید هیچ‌کدوم از این حرفا پایه محکمي نداشته باشه، ولی حداقل می‌شه بدون رگای باد کرده، کمي به‌شون فکر کرد.

نظرات