همسایه دیوار به دیوار زنی است با دو بچه کوچک که همسرش به خاطر حمل مواد چند سالی است که در زندان است و بچه دوم را در یکی از همین ملاقاتهای خصوصی زندان از او باردار شده. نیمههای شب که همه جا ساکت میشود از پشت دیوار این اتاق صدای ضربه دفتینش روی دار قالی با صدای حرکت آهسته عقربه ساعت دیواری ترکیب شده و طنین محزونی به راه میاندازد. دو خانه آنطرفتر خانوادهایست با دو پسر سی و چند ساله. پسر بزرگتر با وانتش در پسکوچهها میوه و سبزی میفروشد. چهار سال پیش ازدواج کرد اما یک سال نشده طلاق گرفت و هنوز هم با همین وانت فکسنی، مهریه سرکار علیه را میپردازد. کمی آن طرفتر یک همسر شهید زندگی میکند که از ترس قطع نشدن حقوق بنیاد ازدواج نمیکند بلکه صیغه میشود. از همین ازدواج صیغهای هم یک پسر نوزده-بیست ساله دارد که دوران سربازیاش را میگذراند. همسایه دیوار به دیوار آنطرفی یک پیرمرد زهوار در رفته است که با همسر و تنها پسر مجردش زندگی میکنند. پیرمرد با این سن و سال هنوز هم هر روز به سر کار میرود. یک حمام نمره قدیمی دارد که گمان نمیکنم مشتری چندانی هم داشته باشد. اما چه کاری از دستش برمیآ...