رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

تجاوز: انگیزه‌ها و محورها

مقدمه اگه هر تعرض جنسی رو شامل سه لایه: هسته، گوشته و پوسته بدونیم، پیش‌تر درباره هسته مرکزی تعرضات جنسی، یعنی قدرت، صحبت کردیم و عوامل و ریشه‌هاش رو برشمردیم. حالا قراره درباره گوشته تعرضات، یعنی محورهاش، صحبت کنیم. مبحث پوسته، یعنی الگوها، رو هم دیگه به‌ش نمی‌پردازیم؛ چون به درد مخاطب عام نمی‌خوره. بیش‌تر به کار جرم‌شناسان و کارآگاهان می‌آد. پس حالا بریم سراغ گوشته.  در هر تجاوز جنسی علارغم تفاوت‌ها و گستردگی‌ها همواره سه عنصر عمل جنسی، قدرت و خشونت حضور داره. اولاً تجاوز جنسی حتماً شامل یه عمل جنسیه. دوماً برخلاف رضایت قربانیه، پس متجاوز باید از نظر قدرت در موضعی بالاتر از قربانی باشه تا بتونه اراده‌ش رو به قربانی تحمیل کنه. سوماً برای انجام این کار به اِعمال زور و خشونت نیاز داره. اگرچه که این خشونت می‌تونه فیزیکی، کلامی یا رفتاری باشه. در این مثلثِ تجاوز غالباً عمل جنسی ابزاریه در دست دو عنصر دیگه، یعنی قدرت و خشونت. از این دو عنصر هم در هر تجاوز ممکنه یکی‌ش نقش پررنگ‌تری داشته باشه. پس بر همین اساس می‌شه گفت هر تجاوزی حول محور یکی از این سه مورد می‌چرخه: قدرت، خشونت، آزار (هر دو

تجاوز: شهوت یا قدرت؟

قدرت کنترل در تجاوز جنسی، تعرض جنسی، آزار جنسی، خشونت جنسی و... برخلاف صفت گمراه‌کننده «جنسی» که روی این اعمال گذاشته می‌شه، ریشه این رفتارها ارتباط چندانی با میل و غریزه جنسی نداره. همون‌طور که قبلاً هم توضیح دادیم، اگه مسئله فقط میل جنسی و ارضای اون باشه، کلی راه معقول‌تر و غیرآسیب‌زا وجود داره. و باز اشاره کردیم که خیلی از این متجاوزین همزمان با این تعرض‌ها، رابطه‌های جنسی متعارف و بارضایت هم دارند. پس چرا باید دست به چنین کارهایی بزنند؟  یه دلیل ریشه‌ای و پنهان وجود داره و اون قدرته. شاید لمس‌ها و اعمال جنسی باشند، شاید کلمه‌ها اغواکننده یا تهدیدآمیز باشند، شاید خشونت جسمی یا روانی اِعمال بشه؛ اما در پس همه این‌ها نیاز متجاوز برای تسلط و کنترل حضور داره. به عبارت دیگه عمل جنسی ابزاریه برای کسب قدرت و اِعمال اون به روی دیگران. اما منظور از «قدرت» دقیقاً چیه؟  قدرت هم به عنوان یک توانایی [جسمی] و هم یک احساس [روانی] تعریف می‌شود. با این حال در ذاتِ همه تعریف‌ها یک نقطه مشترک وجود دارد: اثرگذاری روی محیط. [هیلاری] لیپس (۱۹۸۱) به «کنترل دیگران» به عنوان صورتی از به‌کارگیریِ موفقیت‌آم

تجاوز: محدوده خاکستری

تجاوز خاکستری یعنی رابطه جنسی‌ای که در اون رضایت طرف مقابل در پرده‌ای از ابهام قرار داره. این اصطلاح با مقاله لائورا استپ تحت عنوان «نوع جدیدی از تجاوز قراری» (۲۰۰۷) بر سر زبون‌ها افتاد. در این مقاله گفته می‌شه که تجاوز خاکستری در جایی بین پذیرفتن و رد کردنِ رابطهٔ جنسی قرار می‌گیره و از تجاوز معمول کمی پیچیده‌تره، چراکه هر دو طرف ماجرا دقیقاً نمی‌دونند طرف مقابل‌شون چه خواسته و تمایلی داره. این اظهارات مورد انتقادات جدی قرار گرفت. منتقدین بر این باور بودند که چنین طبقه‌بندی‌ای باعث کم‌رنگ‌تر شدنِ وخامتِ موضوعِ تجاوز می‌شه و این‌طور القا می‌کنه که تجاوز خاکستری یه تجاوز واقعی نیست، بلکه یه مسئله بینابینی و غیرجدیه. از طرف دیگه اون‌ها معتقد بودند که با چنین تعریفی اکثر موقعیت‌های تجاوز رو می‌شه زیرمجموعه چنین محدوده‌ای قرار داد و از بار حقوقی و مسئولیت فردی متجاوز کم کرد. همین هم تبدیل می‌شه به یه بهونه دم‌دستی برای متجاوزین، تا هر جایی که مورد اتهام قرار می‌گیرند ادعا کنند که نمی‌دونستند قربانی راضی هست یا نه.  به خاطر همین انتقادات، بعد از حدود یه دهه، تعریف دیگه‌ای از تجاوز خاکستری

تجاوز: باورها و کلیشه‌ها (۲)

«متجاوزان افرادی تنها و مردم‌گریز هستند.» خیلی از مردم خیال می‌کنند که همه متجاوزین افراد تنهایی هستند که توان ایجاد رابطه با دیگران و در ادامه برقراری ارتباط جنسی طبیعی رو ندارند. برای همین هم مجبور به ارتکاب تجاوز می‌شند. تصوری که در خیلی از موارد خلاف‌ش ثابت شده.  یک‌سوم متجاوزانی که ما روی آن‌ها مطالعه کردیم، ازدواج کرده بودند و هم‌زمان با تعرضات‌شان، فعالیت جنسی [طبیعی] با همسران‌شان داشته‌اند. آن متجاوزانی که ازدواج نکرده بودند (مجرد، جداشده، مطلق) بیش‌ترشان در زمان تعرضات، با افراد دیگری هم روابطِ متنوعِ جنسیِ بارضایت داشته‌اند. نیکولاس گراث | مردانی که تجاوز می‌کنند | ۱۹۷۹ پس اشتباهه که فکر کنیم متجاوزین فقط محدود به افراد مجرد و تنها و مردم‌گریز می‌شند. این پندار غلط باعث می‌شه خیال کنیم که فرزندان‌مون در کنار افراد متاهل و اجتماعی ایمن هستند و نیازی به مراقبت ندارند. در حالی که باید حواس‌مون به اون‌ها هم باشه. از آثار دیگه چنین تصور غلطی اینه که باعث می‌شه خیال کنیم اگه یه قربانی، فردی متاهل و اجتماعی رو متهم به تجاوز می‌کنه، حتماً داره دروغ می‌گه. افشاگری‌های اخیر در فضای مج

تجاوز: باورها و کلیشه‌ها (۱)

«متجاوزان افرادی غریبه هستند.» یکی از باورهای غالبِ ما اینه که خیال می‌کنیم تجاوز فقط توسط افراد هفت‌پشت غریبه و ناشناس صورت می‌گیره. تصوری که با کمی جست‌وجو و کنجکاوی خلاف‌ش به‌روشنی توی چشم‌مون می‌زنه. به عنوان مثال می‌شه به این دو نمودار نگاه کرد که توسط دو مرکز پژوهشی در آمریکا صورت گرفته و در اون توزیع متجاوزان رو بر اساس نسبت‌شون با قربانیان نشون می‌ده: همین‌طور که می‌بینید درصد پایینی از تجاوزها توسط افراد غریبه صورت می‌گیره. در حالی که در بیش‌تر موارد متجاوز بغل گوش قربانی زندگی می‌کنه. این نکته‌ایه که غفلت ازش هزینه‌ها و آسیب‌های سنگینی رو برای فرزندان‌مون به جا می‌ذاره. چرا که خیال می‌کنیم دایی، عمو، پسرخاله، همسایه، دوست، معلم و... افراد امنی هستند و هیچ خطری از جانب اون‌ها متوجه فرزندمون نیست. و بیش‌تر توجه‌مون روی خطر افراد بیگانه است. در حالی که بالقوه‌ترین خطرات دقیقاً از طرف همون آشناهاست که فرزندان‌مون رو تهدید می‌کنند. «فقط دختران جوان مورد تجاوز قرار می‌گیرند.» این انگاره دو بخش داره. اول این‌که برای قربانیان محدودیت جنسیتی قائل می‌شند و دوم هم محدودیت سنی. برای صحت‌

تجاوز: تعاریف و قوانین

پیش‌گفتار:   قبل از هرچیزی باید به این نکته اشاره کنم که همه معادل‌سازی‌ها توسط خود بنده و با توجه به دانش اندک‌م در زبان انگلیسی و فارسی و البته حقوق صورت گرفته. بنابراین نقدهای زیادی به‌ش وارده. اما از پس این اشکالات امیدوارم بتونه نگاه‌مون رو کمی بازتر بکنه. همچنین لازمه اشاره کنم که توی مواد قانونی ایران به جای عبارت‌های عربی و نامفهوم از معادل‌های فارسی یا آشناتر استفاده کردم. توی این موارد معادل‌ها رو داخل قلاب [] قرار دادم. مقدمه:  تجاوز (rape) از نظرگاه‌های مختلفی می‌تونه مورد تعریف قرار بگیره؛ از لحاظ پزشکی و روان‌شناسی، قانونی و حقوقی، اخلاقی و فلسفی، سیاسی و اجتماعی و... هر کدوم از این زوایا تمرکزشون روی بخشی از مسئله است. گاهی به شکل جمعی به‌ش نگاه می‌شه، گاهی به صورت فردی، گاهی به صورت یه جدال درونی به‌ش توجه می‌شه، گاهی از نظر خوب و بد بودن مورد پرسش قرار می‌گیره، گاهی از منظر اقلیت‌ها و نژادها و خیلی موارد دیگه. اما در همه این منظر‌ها دو جهت‌گیری کلی وجود داره: این‌که توجه ما حول محور قربانی می‌چرخه یا متجاوز. یعنی داریم به میزان قباحت عمل متجاوز توجه می‌کنیم یا روی میزا

واپسین انسان

پرتاب‌شدگی ما وقتی برای اولین‌بار خودمون رو درک می‌کنیم، خودمون رو در درون شرایط و موقعیتی محصور می‌بینیم که دخالت و عاملیتی در انتخاب‌اش نداشتیم؛ چیزایی مثل جنسیت‌مون، زادگاه‌مون، والدین‌مون، زمانه زیست‌مون، تعریف انسان عادی، وضعیت طبیعی، خواسته‌ها و گرایش‌های طبیعی، توقعات و انتظارات اجتماعی، ساختارهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و... انگار که یه‌هو پرت شدیم وسط این شرایط. این پرتاب‌شدگی حس یه مخمصه و گیر افتادن رو به آدم می‌ده؛ مثل یه چیز محتوم و گریزناپذیر. فرا افکنی در کنار این پرتاب‌شدگی، که مربوط به گذشته و حاله، ما یه سری امکانات و انتخاب‌هایی هم در پیش رو و آینده‌مون می‌بینیم که ما رو به موقعیتی در فرای وضعیت فعلی‌مون پرتاب می‌کنه. این انتخاب‌ها و امکانات تنها راه تغییر وضعیت پرتاب‌شدگی فعلی ما هستند؛ گزینه‌هایی که ما رو به فرای خودِ کنونی‌مون می‌افکنند و از دل‌شون یه منِ نو با حصارهای جدید زاده می‌شه. واپسین انسان با پیشرفت پرشتاب و خیره‌کننده جهان امروز، انسان کم‌کم داره به این باور می‌رسه که به ته شناخت و درک خودش رسیده و دیگه امکان فراروی از شناخت و درک فعلی رو مقدور نمی‌دونه

گربه‌های شرودینگر ما

شرودینگر می‌گه اگه ما یه گربه توی یه جعبه داشته باشیم که زندگیش به رفتار کوانتومی یه ذره بستگی داشته باشه، در اون صورت زنده بودن یا مرده بودن اون گربه هم یه پدیده کوانتومی محسوب می‌شه. پدیده‌های کوانتومی قبل از اینکه سنجیده بشند، به صورت مجموع احتمالات حضور دارند. یعنی چی؟ یعنی اگه زندگی گربهٔ داستان ما یه پدیده کوانتومیه، پس قبل از بررسی و باز کردن درب جعبه نمی‌گیم گربه توی جعبه «یا» زنده است «یا» مرده؛ بلکه می‌گیم گربه توی جعبه «هم» زنده است و «هم» مرده. نیمه زنده و نیمه مرده است. شاید تصور یه موجود نیمه زنده و نیمه مرده برای ما غیرممکن باشه ولی این یه حقیقت کوانتومیه. اما به‌محض این‌که ما درب جعبه رو باز کنیم فقط با یکی از این دو حالت روبه‌رو می‌شیم: یا یه گربه زنده می‌بینیم یا یه گربه مرده. به عبارت دیگه در ساختارِ جهانِ ادراکیِ ما یه محدودیت وجود داره که باعث می‌شه فقط امور قطعی رو درک کنیم‌. این‌که ما همیشه یا با یه گربه زنده مواجه شدیم یا یه گربه مرده. به‌خاطر همین قطعیت هم نمی‌تونیم این حقیقت نیمه زنده و نیمه مرده رو درک کنیم. چون هرگز باهاش مواجه نشدیم. چرا؟ فکر کنید داریم باز

مینِ رابطه

رابطه مثل مین می‌مونه. رابطه یه پرسش‌گری ممتد و یه جواب‌خواهیِ مداومه. وقتی واردش شدی، دیگه هر کاری بکنی، به‌مثابه یه پاسخ به طرف مقابله. خروجی در کار نیست. حتی سکوت یا قطع ارتباط و کنار کشیدن از رابطه هم خودش یه پاسخه و بخشی از همون رابطه است. مین هم وقتی پات روش بره دیگه گیرش می‌افتی. یا باید تا آخر روش بمونی یا ازش کنار بکشی و به فنا برید. به هرحال هیچ گریزی ازش نیست. از اون به بعد هر اتفاقی بیفته مین توی زندگیت حضور داره. حالا چه خودش، چه عواقبش. این یه مخمصه انسانیه...

نگرش سطح دو

آشفتگی سطح دو هراری یه جای کتاب «انسان خردمند» می‌گه ما دو نوع آشفتگی داریم: آشفتگی سطح یک و دو. توی آشفتگی سطح یک اگه ما رفتار آینده اون سامانه رو پیش‌بینی کنیم، اون سامانه هیچ پاسخی به پیش‌بینی ما نمی‌ده و تغییری در روند خودش ایجاد نمی‌کنه. مثلا وقتی هواشناسی پیش‌بینی می‌کنه که فردا هوا بارونیه، اعلام این تخمین باعث نمی‌شه که ابرا لج کنند و نبارند. البته ممکنه این پیش‌بینی درست یا غلط از آب دربیاد، ولی خودِ این عملِ «پیش‌بینی» تاثیری روی روند آب‌وهوایی ما نمی‌ذاره.  اما توی آشفتگی سطح دو پیش‌بینی ما تاثیر زیادی روی اون سامانه می‌ذاره. مثلا فکر کنید یه اقتصاددان بر اساس تحلیل‌های بازار و شرایط اقتصادی و سیاسی کشور پیش‌بینی بکنه که فردا دلار پنج هزار تومن ارزون‌‌تر می‌شه و این پیش‌بینی رو توی یه رسانه پرمخاطب اعلام کنه. حالا چه اتفاقی می‌افته؟ همه کسایی که دلار دارند، امروز هجوم می‌برند که دلاراشون رو بفروشند تا فردا ضرر نکنند. همین فروش زیاد روی المان‌های بازار تاثیر می‌ذاره و باعث می‌شه دلاری که قرار بوده پنج هزار تومن کاهش داشته باشه، کاهشش مثلا به ده هزار تومن برسه. (عمرا!) یعنی س