چنان که پیشتر در بخش یکم گفته شد، قرار بر این است که در این بخش به ویژگیهای ‹مخاطب بزرگ› بپردازیم. دریچه از آنجایی که اثر را یک ‹ارتباطِ› دوسویه تعریف کردیم، حال میتوان گفت بسیاری از چیزهایی که برای پدیدآورندهی اثر برشمردیم، برای ‹اثرگذاری› باید در سویهی مخاطب هم وجود داشته باشد. مثلاً این کافی نیست که فقط پدیدآورنده در تلاش باشد تا از دریچهی منطق با مخاطب ‹ارتباط› برقرار کند، بلکه مخاطب هم باید خواهان ارتباط از دریچهی منطق باشد، وگرنه ارتباطی از این راه شکل نخواهد گرفت. به عنوان نمونه، ممکن است مخاطبی با خواندن ژوستین دوساد هیچ چیزی جز شماری توصیفهای جنسی نیابد. چنین مخاطبی از همان آغاز دریچهی احساس و منطق خود را به روی پدیدآورنده بسته است و به او اجازهی برقراری ارتباط از آن راهها را نمیدهد. ممکن است مخاطبی داستایفسکی را حوصلهسربر بداند؛ چنین مخاطبی دریچهی منطق خود را به روی پدیدآورنده بسته است و احتمالاً تنها بر دریچهی احساس' انتظارِ پدیدآورنده را کشیده است و چون او را در آنجا نیافته، ارتباطی هم با اون برقرار نکرده است. انزوا و فردیت مورد دیگر، که در بخش ...
سرآغاز چه چیز باعث هستییافتن یک اثر بزرگ میشود؟ چه چیز یک اثر را بزرگ میکند؟ اصلاً ‹اثر› چیست و ما به چه چیز ‹اثر› میگوییم؟ اثر آنچه که بسیاری از ما میپنداریم این است که آن محصول ویژهای که از سوی یک پدیدآورندهی شناختهشده به شکلی ملموس و قابل ادراک ارائه شود، آن را ‹اثر› میدانیم؛ خواه این محصول' هنری باشد خواه اندیشگانی. پس در همین تعریف همگانی ‹اثر› چند نشانه وجود دارد: نخستین نشانهی آن محصولبودگی اثر است؛ یعنی حاصل فرآیندهایی است که گویی تنها از سوی پدیدآورنده اعمال شده است. دومین نشانهی آن' شخص پدیدآورنده است؛ یعنی همواره باید انسانی در پس یک محصول باشد تا آن محصول را ‹اثر› بیـاِنگاریم. برای نمونه' هزاران هزار موزی که در میوهفروشیها هست هرگز بهعنوان ‹اثر› پنداشته نمیشود، اما کافیست انسانی یکی از آن موزها را برداشته و بر دیوار یک نمایشگاه بچسباند تا از آن پس به آن موز بهعنوان یک ‹اثر› نگریسته شود. «شوخنده» اثر ماوریتزیو کاتِلان حال پرسشی که پیش میآید این است که آیا هر فرد انسانی میتواند یک موز را تبدیل به یک ‹اثر› کند؟ پاسخ کوتاه «خیر» است. این...