یه درخت رو در نظر بگیرید. این درخت از یه سری شاخههای مستحکم تشکیل شده و برگایی که از همین شاخهها رشد میکنند و با غذاسازیشون باعث رشد این شاخهها و ایجاد شاخههای بیشتر میشند. این برگا عمر چندان درازی ندارند و بعد از مدتی خشک میشند و از بین میرند. اما شاخهها و کلیت درخت همچنان در جای خودش پابرجاست. یا یه بدن رو در نظر بگیرید. این بدن از مجموعهای از سلولا تشکیل شده که به رشد و بقای این بدن کمک میکنند، اما خودشون خیلی عمر نمیکنند. هر روز و هر ساعت تعدادی از سلولهای این بدن میمیرند و تعدادی سلول جدید جایگزین میشند. اما کلیت این بدن همچنان پابرجاست و به بودنش ادامه میده. از نظر ابنرشد جاودانگی روح هم چنین وضعی داره. به باور ایشون جاودانگی روح به معنای جاودانگی روحِ تکتک افراد انسانی نیست. بلکه یه روح کلی به عنوان روح انسانی و انسانیت وجود داره که هر کدوم از ما در رشد و پرورش و انحطاط و تخریبش نقش داریم و این روح کلی جاودانه است. درست مثل همون درخت یا بدن. اما مرگ هر کدوم از ما مثل خشک شدن یه برگ یا مرگ یه سلوله که هیچ جاودانگیای در پی نداره. به عبارت دیگه هرکدوم از ما...